برای ورود به هر یک از شبکههای اجتماعی و دنبال کردن صفحه ما
کافی است بر روی آیکنهای زیر کلیک کنید.
حجت داوروی نبود ، اگر نبود حسین
احمد و حیدری نبود ، اگر نبود حسین
هیچ پیمبری نبود ، اگر نبود حسین
جنت و کوثری نبود ، اگر نبود حسین
دین خدا نبود ، اگر نبود حسین
شرم و حیا نبود ، اگر نبود حسین
سعی و صفا نبود ، اگر نبود حسین
حج و منا نبود ، اگر نبود حسین
الحمدُ لله الَذی خَلقَ الحُسین
نورِ اَزل حسین وسلامٌ علی الحسین
ستونِ آسمان نبود ، اگر نبود حسین
قبلۀ عاشقان نبود ، اگر نبود حسین
محراب و اذان نبود ، اگر نبود حسین
از قرآن نشان نبود ، اگر نبود حسین
سعادتی نبود ، اگر نبود حسین
عنایتی نبود ، اگر نبود حسین
هدایتی نبود ، اگر نبود حسین
عبادتی نبود ، اگر نبود حسین
الحمدُ لله الَذی خَلقَ الحُسین
نورِ اَزل حسین وسلامٌ علی الحسین
خونِ شقایقی نبود ، اگر نبود حسین
بندۀ لایقی نبود ، اگر نبود حسین
عاشقِ صادقی نبود ، اگر نبود حسین
فرصتِ عاشقی نبود ، اگر نبود حسین
محبتی نبود ، اگر نبود حسین
شفاعتی نبود ، اگر نبود حسین
رشادتی نبود ، اگر نبود حسین
شهادتی نبود ، اگر نبود حسین
الحمدُ لله الَذی خَلقَ الحُسین
نورِ اَزل حسین وسلامٌ علی الحسین
!!کپی برداری از متن روضه و اشعارجهت استفاده در کتب مداحی ، نرم افزار های مذهبی و استفاده تجاری به هر نحو به هیچ وجه مورد رضایت نیست .اشعار جهت استفاده مادحین ذاکرین و استفاده در جلسات مذهبی می باشد!! نویسنده Montazer در 04:49 ب.ظ |
به سمتِ گودال از خیمه دویدم من
شمر جلوتر بود ، دیر رسیدم من
سر تو دعوا بود ، ناله کشیدم من
سر تو رو بردند ، دیر رسیدم من ..
«عزیز خواهر غریب مادر ...»
یک گوشۀ گودال ، مادر رو دیدم من
که رفته بود از حال ، دیر رسیدم من
صدا زدی من رو ، خودم شنیدم من
صدایِ رگ هات بود ، دیر رسیدم من ..
به سمتِ گودال از خیمه دویدم من
شمر جلوتر بود ، دیر رسیدم من
سر تو دعوا بود ، ناله کشیدم من
سر تو رو بردند ، دیر رسیدم من ..
عمامه تُ بردند ، دیر رسیدم من
شمشیرِتُ بردند ، دیر رسیدم من
افتانُ و خیزانُ ، نفس بریدم من
پیرُهنُ بردن ، دیر رسیدم من
با بوسه از رگ ها ، به خون تپیدم من
میان خاک و خون ، دیر رسیدم من
«عزیز خواهر غریب مادر ...»
به سمتِ گودال از خیمه دویدم من
شمر جلوتر بود ، دیر رسیدم من
سر تو دعوا بود ، ناله کشیدم من
سر تو رو بردند ، دیر رسیدم من ..
«عزیز خواهر غریب مادر ...»
!!کپی برداری از متن روضه و اشعارجهت استفاده در کتب مداحی ، نرم افزار های مذهبی و استفاده تجاری به هر نحو به هیچ وجه مورد رضایت نیست .اشعار جهت استفاده مادحین ذاکرین و استفاده در جلسات مذهبی می باشد!! نویسنده Montazer در 04:43 ب.ظ |
گنبد و بارِگات منو کشته
ایوونِ طلات منو کشته
کاشکی بیام حرم یه عاشورا
خیالِ کربلات منو کشته
« جانم جانم ؛ حسین جانم .. »
شور مدافعات منو کشته
خونِ فدائیات منو کشته
صدایِ زائرات منو کشته
علقمه و فرات منو کشته
غم ماتمت منو کشته
نسیم پرچمت منو کشته
لحظه شماریِ دلِ تشنه
برا محرمت منو کشته
« جانم جانم ؛ حسین جانم .. »
نالۀ بچه هات منو کشته
اشکِ مخدرات منو کشته
آتیشِ خیمه هات منو کشته
تک تک روضه هات منو کشته
پیکرِ اکبرت منو کشته
حنجرِ اصغرت منو کشته
شرم برادرت منو کشته
رو نیزه ها سرت منو کشته
« ای وای ای وای ؛ آقام ای وای .. »
قصۀ پیکرا منو کشته
غصۀ مادرا منو کشته
آتیشِ چادرا منو کشته
غارتِ معجرا منو کشته
رفتنِ قافله منو کشته
پایِ پر آبله منو کشته
لالاییِ رباب منو کشته
خندۀ حرمله منو کشته
« ای وای ای وای ؛ آقام ای وای .. »
!!کپی برداری از متن روضه و اشعارجهت استفاده در کتب مداحی ، نرم افزار های مذهبی و استفاده تجاری به هر نحو به هیچ وجه مورد رضایت نیست .اشعار جهت استفاده مادحین ذاکرین و استفاده در جلسات مذهبی می باشد!! نویسنده Montazer در 05:15 ب.ظ |
هر چند ناتوان شدی اما ز پا نَیُفت
*یاامام رضا!*
ای هشتمین عزیز! عزیزِ خدا نَیُفت
می ترسم آن که دست بگیری به پهلویت
*این روضه ها آدم رو کجا می بره؟*
باشد ز پا بیفت ولی بی هوا نَیُفت
کوچه به آل فاطمه خیری نداشته
دیوار را بگیر و در این کوچه ها نَیُفت
مردم میان شهر تماشات می کنند
این بار را به خاطر زهرا بیا نَیُفت
دامان هیچ کس به سرت سر نمی زند
حالا که نیست خواهر تو پس ز پا نَیُفت
تکّه حصیر خویش از این حجره جمع کن
اما به یادِ نیمهِ شبِ بوریا نَیُفت
ای وای اگر به کرببلا بوریا نبود!
راهی برای دفن شه کربلا نبود
شاعر: علی اکبر لطیفیان
***
ابری سیاه، چشم ترش را گرفته بود
زهری توان مختصرش را گرفته بود
معلوم بود از وَجَناتش که رفتنی است
یعنی که رُخصتِ سفرش را گرفته بود
از بس شبیه مادرش افتاد بر زمین
در انتهای کوچه سرش را گرفته بود
تا رو به روی حجره خمیده خمیده رفت
از درد بی امان، کمرش را گرفته بود
چشم انتظار دیدن روی جواد بود
خیلی بهانه ی پسرش را گرفته بود
بر روی خاک بود که پیچید بر خودش
آثار تشنگی، جگرش را گرفته بود
*فرمود:اباصلت! من اگه عبا روی سرم کشیده بودم دیگه با من حرف نزن،درهارو ببند، نذار کسی وارد بشه،اون که قرارِ بیاد خودش میآد.... اباصلت میگه: دیدم امام رضا داره از آخر کوچه میاد،کوچه کوتاه بود،هی رو زمین می نشست،هی دست به پهلوهاش می گرفت می گفت:وای مادر.... میگه:وارد خانه شد،با اشاره ی دستش درهارو بستم، فرمود: این فرش رو جمع کن... آقا چرا؟ خاکی ِ کف زمین.. فرمود:آخه میخوام مثه جد غریبم رو خاک جان بدم...فرش هارو جمع کردم،آب آوردم براش،فرمود: آب نمیخوام،از لای در حجره میدیدم داره دست و پا میزنه، تا یه وقت دیدم یه آقازاده ای میان دهلیز خانه ایستاده،سئوال کردم آقا جان درهارو بسته بودم شما از کجا اومدید؟ فرمود:منی که با یه چشم بهم زدن، خدا منو از مدینه بیاره از در بسته هم عبور میده، برو کنار... اینقدر وقار داشت فهمیدم آقام امام جوادِ،جوانترین امام ما اومد سر ِ امام رضا رو به دامن گرفت. "نمیدونم از کجا برم کربلا؟" دست های خانوم معصومه رو باز کردند،دیدن نامه ی امام رضا تو دستشه،آخرین کلام خانم معصومه این بوده،هی می گفت:رضا جانم!... دستان یه خواهری هم باز کردن دیدن پیرهن پاره پاره.....*
بر روی خاک بود که پیچید بر خودش
آثار تشنگی، جگرش را گرفته بود
افتاد یاد جدّ غریبی که خواهرش
در بین قتلگه خبرش را گرفته بود
دیگر توان دیدن اهل حرم نداشت
از بس که نیزه دور و برش را گرفته بود
وقتی که شمر آمد و کارش تمام شد
خلخال دختری نظرش را گرفته بود
شاعر : محمد فردوسی
!!کپی برداری از متن روضه و اشعارجهت استفاده در کتب مداحی ، نرم افزار های مذهبی و استفاده تجاری به هر نحو به هیچ وجه مورد رضایت نیست .اشعار جهت استفاده مادحین ذاکرین و استفاده در جلسات مذهبی می باشد!! نویسنده Montazer در 01:58 ب.ظ |
پشتِ درِ حرم که میام ، خجالتی ام اما
برا وارد شدن میخونم : ءَأَدْخُلُ یازهرا
با یه نگاه فاطمه ، زائر رضارو میخره
حس میکنم اباالفضل
دستم و می گیره و میبَره ...
یا امام رضا ! ...
روضه هارو از تو دارم
گریه هارو ازتو دارم
یا امام رضا ! ...
به حسین ، کربلا رو از تو دارم
***
ناله یِ شعله ورم شعله زده پرها را
زده آتش جگرم بالِ کبوترها را
*ما این روضه هارو هدیه می کنیم به مادرمون فاطمه سلام الله علیها ، امام رضا همون اولش که توی کوچه نشت گفت : آخ مادر... امام حسن همچین که گفت : تشت رو بیارید ، حالش که بد شد ، گفت : آخ مادر..... بلند مرتبه شاهی زصدر زین افتاد ، صورتش رو خاک گفت :آخ مادر .... یکی بی دست افتاد گفت : مادر ...... زینب اومد تو مجلس یزید دید خیلی شلوغِ گفت : وای مادر .... بچه جون داد تو خرابه، گفتن : وای مادر .... *
ناله یِ شعله ورم شعله زده پرها را
زده آتش جگرم بالِ کبوترها را
خواهری نیست به بالای سرم گریه کند
دیده ام در عوضش داغِ برادر ها را
روزگاریست که از دوریشان میچینم
از سرِ شاخه ی غم تلخی نوبرها را
تا فقط رویِ جگر گوشه یِ خود را بینم
بسته ام، آه جوادم ، همه یِ درها را
بسکه پیچیده ام از درد توانم رفته
زهر سوزانده دلِ وارث حیدرها را
عطش افتاده به جانم که بخوانم این بار
روضه یِ تشنگی و خشکی حنجرها را
روضه یِ کرب و بلا و رُخِ تاول زده را
روضه یِ بی کسی و غارت پیکرها را
خیمه در آتش و گلها همه سرگردانند
حرمله میشِمُرد بر سرِ نِی سرها را
* یه سر کمِ ، بگردید این یه سر رو پیدا کنید ، هفده سر باید باشه .... ای وای رباب ... هرکی پیدا کرد مال خودش ....*
عمه ام میدَوَد و خویش سپر میسازد
نَکِشَد دستِ کسی گیسویِ دخترها را
زَجر با دستِ پُر از جانبِ طفلان آمد
تا که تقسیم کُند تکّه یِ معجرها را
ای حسین .......
!!کپی برداری از متن روضه و اشعارجهت استفاده در کتب مداحی ، نرم افزار های مذهبی و استفاده تجاری به هر نحو به هیچ وجه مورد رضایت نیست .اشعار جهت استفاده مادحین ذاکرین و استفاده در جلسات مذهبی می باشد!! نویسنده Montazer در 01:27 ب.ظ |
صد دانه یاقوت دسته به دسته
بَر رویِ دستُ پایم نشسته ...
*بابا وضع ما رو بیا ببین*
صد داغ دیده دسته به دسته
کنجِ خرابه یک جا نشسته
*بابا همچینم زیور آلاتِ منو نبردن،نبردن؟خانم خلخال داری؟*
خلخال دارم بر ساقِ پایم
یاقوت ریزد از دست هایم
از پای تا سر یاقوت دارم
می ریزم آن را در پایِ یارم
در دست مردیست یک گوشواره
یاقوتِ بر آن از گوشِ پاره
یاقوت جاریست از چشم هایم
شد دامنم پُر از اشک هایم
من دست بندِ تازه نبستم
رنگین کمان است بر رویِ دستم
*رنگای رنگین کمون چیه؟بنفش،نیلی،آبی،سبز،زرد،نارنجی،قرمز ...*
صد دانه یاقوت دسته به دسته
بَر رویِ دستُ پایم نشسته ...
صد سنگ از بام،دسته به دسته
بر صورتم خورد من دست بسته
امروز طفلی خنده به لبهاش
می رفتُ دستش در دست باباش
چیزی نگفتم او سنگ برداشت
*بابا بخدا من چیزی نگفتم ... میدونی که ما اصلاً حرف بد نمی زنیم ، بابا تفریحشون شده میان از بیرون خرابه سنگ میزنن ...*
چیزی نگفتم او سنگ برداشت
یاقوتِ سرخی رویِ سرم کاشت
فریاد زد گفت من اهلِ شهرم
بابا نداری من با تو قهرم
*بابا نداشتن یعنی اینقدر بده؟ ...*
خوابم گرفته ، طاقت ندارم
جایِ گُلِ سر ، سر درد دارم
*سرم سنگ خورده ، چوب خورده ، سیلی خورده ... بچه رو بخوان بزنن نشونه نمی گیرن ، اینقد سر بچه است،به هر جا خورد،خورد ... مشت خورده ... تو بیابون که گیرش انداخت ، هی دستش رو بالا گرفت ، دید نمیشه ، دو تا دستاش رو با یه دست گرفت ... سر دَرد دارم ...*
آتش بریزند از بام تا کی
تحقیر تا چند؟دشنام تا کی؟
*بابا حالا زدن ها یه طرف،اینقدر حرفایِ بد زدن ... من از این حرفا نشنیده بودم ...*
یادم نرفته ، خونه ، مدینه
که خواهرم بود بانو سکینه
کوچه به کوچه دشوار رفتیم
بابا ندیدی بازار رفتیم ...
دامان مرگم میگیرم امشب
آیی نیایی میمیرم امشب
*شبِ آخرش کاری کرد،خرابه دوباره کربلا شد ... فاطمه سلام الله علیها مادرش هم همینطوری بود ، روزِ آخر ، بچه هاش رو استحمام کرد،حسن و حسین و زینبینش رو ، لباس تمیز تَنِشون کرد ... خمیر درست کرد ، نون درست کرد ... همه گفتن الحمدالله مادر خوب شده ...
همیشه اینطوریِ ، اونایی که از دنیا میرن ، روز آخر خوب خوبا اینجورین ، لبخند رو لبشونه ، خدا همه مریضا رو شفا بده ، کار فقط دست حضرت رقیه است ، امام زمان کمک کنن من این روضه رو بخونم ، صبح به صبح بلند شدی بعد از نماز صبحت ، دستتُ رو پیشونیت بذار یه جمله بگو : وای عمۀ امام زمان رو زدن ...
روزِ آخر ، رقیه یه رفتاری کرد شب آخر اصلاً همه رو کُشت ، روزِ آخر خیلی از صبحش آروم بود ، دیدی یه نفر تو فکر فرو میره ؟ دیگه هیچ حرفی نزد ، خواهراش اومدن ، عمه هاش اومدن ، زبانحاله دارم میگما : گفتن قهری؟ بابات میاد ...
به خواهر بگو چی شده ، حالت خوبه؟... خوب ، تو چرا حرف نمیزنی ؟ یه چیزی بگو ... کُشت همه رو ، آخرش دادش در اومد ، عمه جان ! ناراحتیم سر اینه:*
من که جدم علی به وقتِ نماز
داد انگشتری به اهلِ نیاز
مادرم فاطمه سه لیلُ و نهار
نانِ افطار خویش کرد ایثار
من خود آن گوشوار میدادم
دُرّ به آن نابکار میدادم
پس بگو تازیانه کم بزنند
دخترم ، دخترانه ام بزنند ...
*صورتمُ نگاه کن ، امشب بابام میاد چی بگم ؟ ای وای ...*
!!کپی برداری از متن روضه و اشعارجهت استفاده در کتب مداحی ، نرم افزار های مذهبی و استفاده تجاری به هر نحو به هیچ وجه مورد رضایت نیست .اشعار جهت استفاده مادحین ذاکرین و استفاده در جلسات مذهبی می باشد!! نویسنده Montazer در 12:07 ب.ظ |
یه موقع اومدی ، که من نایی ندارم
ببخش که اسبابِ پذیرایی ندارم ...
غصه سرم ریخته ببخش
وضعم بهم ریخته ببخش ...
*دخترانه است،اوج روضۀ دختر اینجاست*
بعد آتیش خیمه ها
موهام یکم ریخته ببخش ...
*اگه مو داشتم فرش راهت می کردم ... نمیذاشتم سرتُ روی خاکا بذارن*
قافله شهر شام رفت
میونِ ازدهام رفت
با گلِ سر بابا جون
چند تا النگوهام رفت ...
قافله شهر شام رفت
میون ازدهام رفت
با گلِ سر باباجون
یه مشتی از موهام رفت ...
*دختر دارا ، دختر حاضر نیست موهاش رو کوتاه کنه ... همه روز رو تقسیم کنی ، بیشتر ساعت ها هی جلو آیینه موهاش رو درست میکنه ...*
از این و اون سرت رو
دست به دست گرفتم
از نیزه ها آخر
سرت رو پس گرفتم ...
تموم کن اینجا سفرُ
حالا که اومدی نرو
از تو موهات پاک میکنم
با معجرم خاکسترُ
*بابا تو رو دیدم همه دردام یادم رفت ... همه غصه هام یادم رفت ، تازه می بینم چقدر شکلِ تو شدم ، چقدر منو تو بهم شباهت داریم بابا ... نگاه کرد دید سرُ روش مثلِ باباش شده ، هم سر ، هم موها ، هم صورت ، هم چشما ...
خوب نگاه کرد دید لبای باباش یه جوریِ ، آروم دست کشید رو لبایِ باباش ، بابا تنها جایی که مثل تو نشده ، لبامه ... آخ بمیرم ، دستش رو مُشت کرد ، اینقدر تو دهن خودش زد ...*
حسین .....
آمدی سویِ پریشان حالان
ماهِ ویرانه شدی باباجان ...
ماه ، سلامٌ علیک
بابا ، سلامٌ علیک .....
حسین .....
!!کپی برداری از متن روضه و اشعارجهت استفاده در کتب مداحی ، نرم افزار های مذهبی و استفاده تجاری به هر نحو به هیچ وجه مورد رضایت نیست .اشعار جهت استفاده مادحین ذاکرین و استفاده در جلسات مذهبی می باشد!! نویسنده Montazer در 12:05 ب.ظ |