لغتنامه دهخدا
بستگی . [ ب َ ت َ ] (حامص ) ارتباط و پیوستگی . (ناظم الاطباء). رابطه . ربط :
همی دیر شد سوده آن بستگی
سبک شد دل بسته ز آهستگی .
فردوسی .
این کار بآن بستگی دارد. این دو امر بهم بستگی دارد. || تعلق و نسبت : فلان با من بستگی دارد. (فرهنگ نظام ). خویشی . قرابت اعم ازنسبی و سببی . انتساب ، وابستگی . خویشاوندی . || رابطه (در اصطلاح حساب ) . (واژه های نو فرهنگستان ایران ). || حب .علاقه . دوستی . علقه . عقد. بند. || استواری و استحکام . (ناظم الاطباء). || انجماد و بستن : از زور یخ بستگی عبور از راه ممکن نیست . (فرهنگ نظام ). جمود. افسردگی . انعقاد. || سد شدن . مسدود شدن راه . انسداد. مقابل گشادگی . انعقاد: غَلَق ؛ بستگی در. (منتهی الارب )
:
از جهت حج و بستگی راه امیر غم نموده بود. (تاریخ بیهقی ).
دماغ فلک را باندیشه سفت
در بستگیها گشاد از نهفت .
نظامی .
که دایم به دانش گراینده باش .
در بستگی را گشاینده باش .
نظامی .
چون بستگی رسد بنهایت گشادگیست .
وحید قزوینی .
|| تیرگی . گرفتگی رنگ . ناشفاف بودن : آن سپیدی که خالص نیست از سرخی یا زردی یا تیرگی یا بستگی . (التفهیم ص 368). سبب بودن گوناگون صورتهای نور، اندر ماه سه چیز است ... یکی بستگی وگرفتگی و دیگر بی نوری . (التفهیم ). || قبض (در معده ). یبوست . سدّه : و این بود تا سال دیگر که جو رسد از رنج بستگی ... (نوروزنامه منسوب به خیام ). تغلب گفت : اصل او [ یعنی تفسیر ] من حسرت الفرس اذا رکضتها محصورة لینطلق حصرها؛ اصل او آن باشد که اسب شکم گرفته بتازی تا بستگیش گشاده شود. (ابوالفتوح رازی ). || قبض . گرفتگی (در اصطلاح تصوف ). || عقده . (ترجمان القرآن عادل بن علی ). تعقید. اغلاق . عقد و بند و علاقه . (ناظم الاطباء). || سکر طبع. (فرهنگ فارسی معین ). || لکنت و گرفتگی زبان . (ناظم الاطباء). حصر: عقله ؛ بستگی زبان . عجمه ؛ بستگی در سخن . (منتهی الارب ).
-
بستگی سخن
؛ لکنت زبان . (ناظم الاطباء).
-
بستگی بول
؛ حبس البول . (ناظم الاطباء).
-
بستگی فرج
؛ بکارت . (ناظم الاطباء).
|| بندشدگی و مضبوط شدگی . (ناظم الاطباء). حبس . بند
:
چو جاماسب آمد مرا بسته دید
وزان بستگیها مرا خسته دید.
فردوسی .
گره بگشای ، با ما بستگی چند؟
شتاب عمر بین آهستگی چند.
نظامی .
|| بند و بست عضو شکسته . (ناظم الاطباء). || مضیقه :
زودخورم تا نکند بستگی
آنچه خدا داد بآهستگی .
نظامی (مخزن الاسرار).
- بستگی داشتن به ؛ متعلق بودن به . وابسته بودن به .