موضوعات وبسایت : دینی و مذهبی
سوالات امتحان آیین نامه رانندگی
تست شخیصت شناسی

اشعار روز عرفه سازگار

نویسنده : سمانه KZ | زمان انتشار : 01 بهمن 1399 ساعت 02:37

arfa2.jpg

تست شخیصت شناسی
سوالات امتحان آیین نامه رانندگی

اشعار روز عرفه 

تا که از سوي حق آواي بيا مي آيد

وسط روز گدا پشت گدا مي آيد 

هاتفي زد به روي شانه ام و گفت بيا

از شفاخانه حق بوي دوا مي آيد

وقتي يک کوه گنه با پر کاهي پاک است

از گنه کار نپرسيد چرا مي آيد 

ناله ها از سر اين است که بي چيز شدم

کيسه زر که فرو ريخت صدا مي آيد 

حج نرفتم ولي يک لک لبيک حسين

از همين جا که بگويم خدا مي آيد 

رخت احرام نبسته همه محرم شده ايم

خودمانيم سپيدي چه به ما مي آيد

آنقدر جرم و خطا سرزده از ما که فقط

به تو بخشيدن اين جرم و خطا مي آيد 

عرفات است ولي هرکه بگويد يا رب

پاسخش از طرف کرب و بلا مي آيد 

وقت قرباني زهرا شده در کرب و بلا

خواهرش ديد که خنجر زقفا مي آيد

ff15.gif

اشعار تبریک روز عرفه 

کیست تا کشتی جان را ببرد سوی نجات

دست ما را برساند به دعای عرفات

موسی من تو به دنبال کدامین خضری؟

گوشه ی چشم تو ابری ست پر از آب حیات

خوش به حال شهدایی که نمردند هنوز

که دلی دارند بشکسته تر از پیرهرات

دردشان دردی ست از درد ابوالفضل علی

تشنه لب با تن پر زخم لب شط فرات

      نیست جز از جگر خونی شان این همه گل

      نیست جز از نفس زخمی شان این برکات

      یا حسین ابن علی عشق، دعای عرفه ست

      عشق آن عشق که بیرون بردم ازظلمات

      پشت بر کعبه نکردی که چنان ابراهیم

      به منا با سر رفتی پی رمی جمرات

      به منا رفتی و قنداقه ی توحید به دست

      تا بری باشی از ملعبه ی لات و منات

      تو همه اصل و اصولی تو همه فرع و فروع

      تو همه حج و جهادی تو همه صوم وصلات

      ظاهر و باطن تو نیست بجز جلوه حق

      که هم آیین صفاتی و هم آیینه ی ذات

      مرحبا آجرک الله بزرگا مردا

      نیست در دست تو جز نسخه ی حاجات و برات

      شعر ناقابل من چیست که نذر تو شود

      جان ناقابل من چیست که گویم به فدات

      تو کدامین غزلی عطر کدامین ازلی؟

      از تو گفتن نتوانند چرا این کلمات؟

      جبل الرحمه همین جاست همین جا که تویی

      پای این سفره که نور است و سلام و صلوات

علیرضا قزوه   

arfa1.jpg

اشعار روز عرفه 

لبیک که در دل عرفات است و منایم

لبیک که از خویش نمودند جدایم

لبیک که سر تا به قدم محو خدایم

لبیک که امروز ندانم به کجایم

پرواز کنان زین قفس جسم ضعیفم

گه در جبل الرحمه و گه مسجد خیفم

آن وادی سوزنده که دل راهسپارش

پیداست دو صد باغ گل از هر سرخارش

دارند همه رنگ خدائی زعبارش

هر کس به زبانی شده همصحبت یارش

قومی به مناجات و گروهی به دعایند

از خویش سفر کرده در آغوش خدایند

      این جا عرفات است و یا روح من آن جاست

      هم شده آتشکده هم دیده دو دریاست

پای جبل الرّحمه یکی زمزمه بر پاست

این زمزمه فریاد دل یوسف زهراست

این سوز حسین است که خود بحر نجات است

می سوزد و مشغول دعای عرفات است

دیشب چه شبی و چه مبارک سحری بود

ما غافل و در وادی مشعر خبری بود

در محفل حجاج صفای دگری بود

اشک شب و حال خوش و سوز جگری بود

هر سوخته دل تا به سحر تاب و تبی داشت

اما نتوان گفت که مهدی چه شبی داشت

      ای مشعریان دوش به مشعر که رسیدید

      آیا اثر از گمشدهۀ شیعه ندیدید؟

آیاد دل شب نالۀ مهدی نشنیدید

آیا زگلستان رخش لاله نچیدید؟

آن گمشده مه تا به سحر شمع شما بود

دیشب پسر فاطمه در جمع شما بود

 امروز به هر خیمه بگردید و بجوئید

     گرد گنه از آینۀ دیده بشوئید

در داخل هر خیمه بگردید و بجوئید

یابن الحسن از سوز دل خسته بگوئید

شاید به منی چهرۀ دلدار ببینید

از یار بخواهید رخ یار ببینید

امروز که حجاج به صحرای منایند

از خویش جدایند و در آغوش خدایند

لب بسته سراپا همه سرگرم دعایند

در ذکر خدا با نفس روح فزایند

کردند پر از زمزمه و ناله منی را

یک قافله بگرفته ره کرب و بلا را

غلامرضا سازگار

گردآوری:بخش فرهنگ و هنر بیتوته

آیا این مطلب برای شما مفید بود؟




ارسال نظر

نام


ایمیل


نظر