یا سامع الدعا! میدانم که دعاهایم را میشنوی.
هنگامی که سر سجاده نیاز، من و تو با هم خلوت میکنیم، فقط دلم به این خوش است که صدایم را میشنوی و هیچ گاه از درددلهایم خسته نمیشوی.
آنگاه که زانوی غم بغل میکردم، تنها تو سنگصبورم بودی و نالههایم را میشنیدی.
آنگاه که امواج خروشان بلا به سوی من سرازیر میشد، تو بودی که به فریاد استغاثهام گوش فرامیدادی.
آنگاه که دشواریهای زندگی، یکی پس از دیگری مرا در تنگنا قرار میداد، تو ندای «اَمَّن یجیبُ المضطرّ اذا دعاهُ و یکشفُ السّوءَ» را از من شنیدی و اجابت کردی.
آنگاه که بیماری مرا رنج میداد، به ذکر «یا من اسمه دواءُ و ذکرهُ شِفاء» پناه میبردم.
آنگاه که در مرداب گناهانم فرو میرفتم، تو غریو الهی العفو مرا میشنیدی و یاریام میکردی.
آنگاه که از تو درخواستی میکردم که به صلاحم نبود، تو بودی که میشنیدی و حکیمانه اجابت نمیکردی و در گوشم عسی أن تُحبّوا شیْئا و هو شرٌّ لکم را میخواندی.
اینک ای خدایی که صدایم را میشنوی!
دوست دارم که این بار تو صدایم کنی... صدایم کن!