کتاب مشکل گشا
داستان عبدالله و قصیده مشکل گشادر روزگار قدیم، پیرمردی بنام عبدالله که تمامی عمر را در بیابانها به تلخی روزگار بسر برده بود و در منتهای پیری و خستگی هر روز به بیابان می رفت و با قد خمیده و دست و پای فرسوده، خار می کَند تا بوسیله آن معاش خود و خانواده اش را فراهم سازد. زندگی برای او و عیالش بسی سخت می گذشت. هرچه عبد الله پیرتر می شد زندگی آنها هم به مراتب سخت تر می گشت.عبد الله برای گشایش کار و نجات از سختی نذر نمود تا هر صبح جمعه پیش از روشنایی صبح...
تاریخ 08 مرداد 1400