متن ادبی تقدیم به امام زمان
نویسنده : نازنین رحمانی | زمان انتشار : 09 آذر 1399 ساعت 12:52
دلم ((شما را می خواهد ...))
این متن زیبا هم تقدیم به ساحت مقدس امام زمان(عج)
دقت کردین جملات وارونه چگونه است ؟(( گنج )) (( جنگ)) می شود ،(( درمان)) (( نامرد)) و (( قهقهه)) (( هق هق )) !!!ولی (( دزد)) همان (( دزد)) است(( درد )) همان (( درد )) استو (( گرگ)) همان (( گرگ)) ...اری نمی دانم چرا (( من )) (( نم)) زده استو (( یار )) (( رای)) عوض کرده است(( راه)) گویی (( هار )) شده ،و (( روز )) ب (( زور )) میگذرد ،(( اشنا)) را جز در (( انشا )) نمی بینیو چه (( سرد)) است این ((درس)) زندگی ،اینجاست ک (( مرگ)) برایم (( گرم )) میشود چرا که (( درد )) همان (( درد )) است
یا صاحب الزمان دلم (( آرامش)) «وارونه» می خواهد...
دلم ((شما را)) میخواهد....
✨اللهم عجل لولیک الفرج✨
نوشته شده در سه شنبه هشتم آبان ۱۳۹۷ ساعت 18:50 توسط منتظر مهدی |
سال نو...سال تو...
سال نــــــــو ،
سال تــــــــــــــــوست
اگر شیعیانت بخواهند....
نوشته شده در شنبه یازدهم فروردین ۱۳۹۷ ساعت 21:57 توسط منتظر مهدی |
می رسی...
چه وِلوِله اى مى كنند
بر خطوطِ حاملِ انتظارِ من
نت هاى گامِ تو?
?مىرِسى?
نوشته شده در جمعه چهاردهم آبان ۱۳۹۵ ساعت 7:57 توسط منتظر مهدی |
تمرین بندگی...
خدایا!
من قبول میکنم که گنه کارم،
من قبول میکنم که به وظیفه ام عمل نکردم،
من قبول دارم که کم کاری کردم،
ولی خدایا
مگر زمان پیامبر گنه کار نبود؟!
مگر همه اهل عمل بودن و به وظیفشونم عمل میکردن؟!
اون زمان همه میتونستن امام و مولای خودشون رو ببین
اعم از گنه کار و متقی – مسلمان و غیر مسلمان.
همه میتونستن راحت با امام خود ارتباط برقرار کنن
و مشکلاتشون رو ازش بپرسن.
همه میتونستن با امامشان درد دل کنن و....
پس چرا ما آقامون رو نمی بینیم خدایا؟!
یعنی ما از بدان اون زمان هم بدتریم؟!
خدایا؟
اینکه اونا امام و پیامبرشان رو دیده اند ولی ما ندیده ایم یکسانه؟!
خدایا شاید کسانی در جواب بگن:
اگر امام خود را نشان دهد دشمنان اورا میکشند.
ولی خدایا در خواب که می تونیم- نمیتونم خدا؟!
اصلا خدایا!
چطور دلت میاد که در زمان پیامبر گنه کاران امام و پیامبر رو می دیدند
ولی الان ما .....؟!
مولاجان! آقا جان!
تو مولا و امام مایی!
آقا جان، هرچند که ما گنه کاریم، رو سیاهیم، تنبلی کردیم، ....
ولی آقاجان حق داریم مولای خود را ببینیم.
آقا جان!
تو را به قرآن به گناه ما نگاه نکن مولاجان!
تو را به پهلوی شکسته زهرا به گناه ما نگاه نکن مولاجان!
بخدا ما هم دل داریم
ما هم انتظار داریم اماممان را ببینیم
ماهم بنده ی خداییم
ما هم شیعه ی شماییم
ما هم به کمک شما نیاز داریم مولاجان!
شاید یه بار چششمون به جمال زیبایتان بیفتد ،
ما هم دست از گناه بکشیم و آدم بشیم !
شاید یکبار نفس قدسیتان به ما بخورد ما هم خوب بشیم!
آقا اگر خود را به ما نشان ندهی
از شما به مادرت زهرا شکایت میکنم به خدا شکایت میکنم.
دوستان شما رو به خدا قسم ،
بیایید دل مهدی رو نشکنیم،
بیایید یاری گر مولایمان باشیم و ....
التماس دعای فرج ...
نوشته شده در جمعه چهاردهم آبان ۱۳۹۵ ساعت 7:46 توسط منتظر مهدی |
خرم آن روز...
خرم آن روز که جان میرود اندر طلبت...
سعدی
نوشته شده در جمعه چهاردهم آبان ۱۳۹۵ ساعت 7:36 توسط منتظر مهدی |
تمام سالهایے که درس خواندیم...
?ســـــلام آقـــــاے من !
آقا جان تمام سالهایے که درس خواندیم :
?دبیر شیمے به ما نگفت که اگر عشق و ایمان و معرفت با هم ترکیب شوند
شرایط" ظـــــهور " تو
مهیا مے شود !
?دبیر زیست نگفت که این صداے تپش قلب نیست ؛
صداے بے قرارے دل براے " مـــــهدیست " !
?دبیر ادبیات از عشق مجنون به لیلے ,از غیرت فرهاد نسبت به شیرین گفت
اما از عشق شیعه به "مـــــهدی" ؛
از غیرتش به "زهرا(س) " نگفت !
?دبیر تاریخ نگفت که اماممان امسال سال چندم غربتش است؟!
نگفت غربت اهل بیت " علے(ع) " از کے شروع شد و تا کے ادامه دارد !
?دبیر دینے فقط گفت که انتظار فرج از بهترین اعمال است
اما نگفت که انتظار فرج یعنے
گـــــناه نکنیم و یعنے" گـــــناه نکردن "
از بهترین اعمال است !
?دبیر عربے به ما یاد داد که "مـــــهدے "
اسم خاصے است که تنوین پذیر است !
اما نگفت که "مـــــهدے " خاص ترین اسم خاص است
که تمام غربت و تنهایے را پذیرا شده است ...
? الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج ?
نوشته شده در جمعه چهاردهم آبان ۱۳۹۵ ساعت 7:34 توسط منتظر مهدی |
تو میآیی
تو میآیی
شهیدان نیز میآیند
و آوینی روایت میکند فتح نهایی را . . .
نوشته شده در جمعه چهاردهم آبان ۱۳۹۵ ساعت 7:15 توسط منتظر مهدی |
جهان...
آقـــــــــا جانـــــــــ
جهــــان
حاشـــیه ی جــــذابی اســـت
در حــــوالی تـــــــــو...
نوشته شده در جمعه چهاردهم آبان ۱۳۹۵ ساعت 7:7 توسط منتظر مهدی |
ﺩﻭﺳتــــــ ﺩﺍﺭﻣتــــــ ....
ﺍی ﻏﺎﻳبــــ ﺍﺯ ﻧﻈـــــﺮ
ﺑﻪ ﺧﺪﺍ میسپارمتـــــ
ﺟﺎﻧــــﻢ ﺑﺴﻮختی
ﻭ
ﺑﻪ ﺩﻝ
ﺩﻭﺳتــــــ ﺩﺍﺭﻣتــــــ
اللهمــ عجلـــ لولیکــ الفرجــ
نوشته شده در جمعه یکم مرداد ۱۳۹۵ ساعت 13:40 توسط منتظر مهدی |
دلنوشته ای به امیرِ آدینه ها
به نام خدای آدینه ها
دلنوشته ای به امیرِ آدینه ها
باز در این پایانِ بی آغاز،لشگر واژه ها رابرایت ردیف کرده ام،
اما جای تو ای قافیه ی کم ِ ابیاتم ،هنوز هم در این بیت خالیست!
این روزها تو که نیستی ،غزل هایم در ترازو به بی وزنی افتاده اند!
توکه نیستی در کنجِ دنجِ اتاقم ،
من،چشم هایم و پیر عنکبوتی تنها همه با هم دست به تار شده ایم؛
او تار می تند ،
من در خیال به تار مویی چنگ
و چشم هایم ،زار، از فرطِ بارانی شدن ،تار می شوند!
توکه نیستی در این کنعانِ بهت زده ازغم،
حافظ با هر تفأل از دیوانش باز آمدنت را به این اتاقک کاه گلی
که سقفش هر لحظه هزاران مرتبه از قامتم کوتاه تر می شود را به من مژده می دهد!
تو که نیستی ،
خواب فرسنگ ها دورتر ازچشم هایم مُرده
و گل های قالی اتاقم پژمرده شده اند!
توکه نیستی خفقان از کوچه های شب زده ی شهر ،فوران می زند،
بیــــــــا....!
اللهم عجل الولیک الفرج
نوشته شده در جمعه یکم مرداد ۱۳۹۵ ساعت 13:22 توسط منتظر مهدی |
بی تـــــــو...
معنی انتظار را نمی دانیم
ولی
دل هایمان برای دیدنت پر می کشد
اسم قشنگت قلبمان را می لرزاند
نمی گوییم عاشقیم
ولی بی تـــــــو
تحمل زنده ماندن را نداریم...
یابن الحسن روحی فداکــــــــ
نوشته شده در جمعه یکم مرداد ۱۳۹۵ ساعت 13:18 توسط منتظر مهدی |
آقای بی همتای من...
همتا هم نداری که
وقت نبودنت به دلم
وعده بدهم
شاید " مثلش " را پیدا کنم !
آقـــــــــای بی همتای من
بیــــــــــــا
نوشته شده در جمعه یکم مرداد ۱۳۹۵ ساعت 13:17 توسط منتظر مهدی |
حلال کن...
در خانههای خویش چه راحت نشستهایم
اما زدی تو خیمه به صحرا ؛
حلال کن...
روز های جمعه
بوی تو رامی دهد
بوی عطر گل نرگس...
نوشته شده در جمعه یکم مرداد ۱۳۹۵ ساعت 13:15 توسط منتظر مهدی |
امسال هم نیامدی!!!
چه غریبانه زمزمه کرد :
امسال هم نیامدی!!!
رفتگری که
داشت لیوان های یکبار مصرف نیمه شعبان را جارو میکرد
نوشته شده در جمعه بیست و هشتم خرداد ۱۳۹۵ ساعت 12:4 توسط منتظر مهدی |
سلام بر لب های روزه دارت آقـــــــا
سلام بر لب های روزه دارت آقـــــــا
این روز ها عطشت
اشک های روانت را به همراه دارد
فدای لب های خشکیده جدت حسین...
نوشته شده در یکشنبه بیست و سوم خرداد ۱۳۹۵ ساعت 10:29 توسط منتظر مهدی |
آرامش...
آقاجان
دلم
آرامش
وارونه
میخواهد...
اللهم عجل لولیک الفرج
نوشته شده در سه شنبه یازدهم خرداد ۱۳۹۵ ساعت 20:24 توسط منتظر مهدی |
جشن میلاد با حضور آقــــــــایم...
آقـــــــــای من
این روزها همه جشن میگیرند و پایکوبی میکنند
ولی دل ما هنوز هم غمگین است....
به این فکر میکنم که حال شما این روزها چطور است؟؟
آقا جان شما هم شاد هستین ؟
این روزها به شما چطور میگذرد؟
از جشن ها شاد نمیشوم بیشتر دلم میگیرد...
از شادی مردم نادان که به اسم شادی برای شما
گناه میکنند...
چطور شادی کنم وقتی شما در غیبت به سر میبرید...
غیبتی که گناهان من سببش است...
دلم آن روزی شاد میشود که جشن ظهورتان را بگیریم...
جشن میلاد
با حضور آقــــــــایم...
نوشته شده در شنبه یکم خرداد ۱۳۹۵ ساعت 9:47 توسط منتظر مهدی |
دلم گرفته از این انتظارِ یلدایی...
ألسلام علی ربیع الأنام ونضرة الأيام
السلام علي مهدي الأمم و جامع الكلم
آقا جانم.... مولاي من....
دلم گرفته از این انتظارِ یلداییدقایقم همه غرقِ چه وقت میآیی؟نوشتهاند “صدایش کنید میشنود!”صدات میزنم آخر کجای دنیایی؟بگو چه وقت میآیی؟ ببین که دلهاماندگر قبول ندارد هنوز و اماییشنیدهام نمیآید بهار با یکـــــــ گلبهار من، گل نرگس! تویی که میآییو باز نقطه سر خط، نریز اشک ای چشم!تمام میشود این انتظار یلداییاللهم عجل لولیک الفرج
نوشته شده در دوشنبه سی ام آذر ۱۳۹۴ ساعت 10:40 توسط منتظر مهدی |
پاییز هم گذشت...
پاییز هم گذشت و زمستان رسیده است...
جانا بیا بهار کن این فصل سرد را...
نوشته شده در دوشنبه سی ام آذر ۱۳۹۴ ساعت 10:37 توسط منتظر مهدی |
بی تو...
یابن الحسن بی تو روزگار ما
شبی ست به بلندای یلدا...
نوشته شده در دوشنبه سی ام آذر ۱۳۹۴ ساعت 10:36 توسط منتظر مهدی |
شب یلدای منتظران...
وقتش رسیده صبح طلوعت فرارسد
پایان بده بر این شب یلدا شتاب کن ...
نوشته شده در دوشنبه سی ام آذر ۱۳۹۴ ساعت 10:35 توسط منتظر مهدی |
ﺑﯿﺎ ﻭ ﻗﺪﺭﯼ ﺳﺒﺰﻡ ﮐﻦ آﻗﺎﯼ ﺑﻬﺎﺭ....
ﺷﺎﯾﺪ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﺑﯿﻨﻤﺎﻥ ﺭﯾﺶ ﺳـﭙﯿﺪﯼ ﮐﺮﺩ,
ﺷﺎﯾﺪ ﺭﻭﯾﺶ ﺭﺍ ﺯﻣﯿﻦ ﻧﺰﺩﯼ ﻭ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﺩﺭ ﺍﻭﺭﺩﯼ.
ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﺭﻓﺘﻦ ﭘﺎﯾﯿﺰ ﺗﻮ ﺑﯿﺎﯾﯽ
ﺷﺎﯾﺪ...
ﺩﻟﻢ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺷﺎﯾﺪ ﻫﺎ ﺧﻮﺵ ﺍﺳﺖ
ﻓﻘﻂ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ ﺍﯾﻦ ﺷﺎﯾﺪ ﻫﺎ
ﮐﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ.
ﺑﺪ ﺟﻮﺭﯼ ﺭﺧﻢ ﺯﺭﺩ ﺷﺪﻩ,
ﺑﯿﺎ ﻭ ﻗﺪﺭﯼ ﺳﺒﺰﻡ ﮐﻦ آﻗﺎﯼ ﺑﻬﺎﺭ....
نوشته شده در دوشنبه سی ام آذر ۱۳۹۴ ساعت 10:32 توسط منتظر مهدی |
بلاتکلیفی...
چه تکليفِ سنگـــــيني است :
” بلا تکـــــليفي ”
وقتي که نـــــميدانم منتظرت ماندم
یا فقط خودم را به انتظار زده ام آقا...
نوشته شده در سه شنبه سی و یکم شهریور ۱۳۹۴ ساعت 14:12 توسط منتظر مهدی |
دلم میخواهد ساعت آمدنت را به عقب بکشم...
از دیشب
تمام ساعت ها را به وقت زمین یک ساعتی به عقب کشیدند
از امروز
ساعتهای زمینی یاد می گیرند کمی آرام تر بگذرند
نمی دانم :
به وقت زمین ،کِی ظهور خواهی کرد آقای من
فقط میدانم
دلم میخواهد ساعت آمدنت را ،نه یک ساعت که ساعتها به عقب بکشم
خدا را چه دیدی :
شاید عمر کوتاه من هم به دیدارت برسد به وقت ظهور
" اللّهم عجل فَرَج مولانا صاحب الزمان (عج) "
نوشته شده در سه شنبه سی و یکم شهریور ۱۳۹۴ ساعت 13:55 توسط منتظر مهدی |
چندگاهیست...
چندگاهیست وقتی می گویم:
«اللهم کل لولیک الحجة بن الحسن»
با آمدن نام دلربایت دلم نمی لرزد
چندگاهیست وقتی می گویم: «صلواتک علیه و علی آبائه »
به یاد مصیبتهای اهل بیتت اشک ماتم نمی ریزم
چندگاهیست وقتی می گویم: «فی هذه الساعة»
دگر به این نمی اندیشم که در این ساعت کجا منزل گرفته ای
چندگاهیست وقتی میگویم: «و فی کل الساعة»
دلم نمی سوزد که همه ساعاتم ازآنِ تو نیست
چندگاهیست وقتی می گویم: «ولیا و حافظا»
احساس نمی کنم که سرپرستم، امامم، کنار من ایستاده و قطره های اشکم را به نظاره نشسته است
چندگاهیست وقتی می گویم: «و قائدا وناصرا»
به یاد پیروزی لشکرت، در میان گریه لبخند بر لبم نقش نمیزند
چندگاهیست وقتی می گویم: «و دلیلا و عینا»
یقین ندارم که تو راهنما و نگهبان منی
چندگاهیست وقتی می گویم: «حتی تسکنه أرضک طوعا»
یقین ندارم که روز حکومت تو بر زمین، من هم شاهد مدینه فاضله ات باشم
چندگاهیست وقتی می گویم: «و تمتعه فیها طویلا»
به حال آنانی که در زمان طولانی حکومت شیرین تو ،طعم عدالت را می چشند غبطه نمی خورم
اما چندگاهیست دعای فرج را چندبار می خوانم
تا هم با آمدن نامت دلم بلرزد،
هم اشکم بریزد، هم در جست و جویت باشم،
هم سرپرستم باشی،
هم به حال مردمان عصر ظهور غبطه بخورم وهم احساس کنم خدا در نزدیکی من است...
و باز هم با شرم می گویم : اللهم عجل لولیک الفرج
نوشته شده در پنجشنبه بیست و دوم مرداد ۱۳۹۴ ساعت 12:2 توسط منتظر مهدی |
توافق نامه با امام زمان(عج)
مولا جان...
بيا توافقنامه امضا كنيم،
من رآكتور قلبم را به نامت ميكنم،
تو هم تحريم چشمانت را از من بردار ...!
مهدی جان میدانی آقاجان
خواب مانده ایم
ازهمان روز اول
همان روز در سقیفه
همان موقع کنار در خانه
میدانی اگر خواب نبودیم کار به پهلوی مادر نمیرسید
به خار در چشمان پدر نمیرسید
به جگرِ سوخته مجتبی
به ظهر عاشورا
به زندان
به زهر
وبه غربت یتیمی نمیرسید
اگرخواب نبودیم کار به انتظار شما نمیرسید...
یاصاحب الزمان ...
یک طرف دست دعا و یک طرف بارگناه…
این تناقض ها نمک پاشیده روی زخمتان
الهی العفو..
نوشته شده در پنجشنبه بیست و دوم مرداد ۱۳۹۴ ساعت 11:54 توسط منتظر مهدی |
صاحب زمان...
آدم "صاحب خانه" که داشته باشد، نمی تواند به در و دیوار میخ زیادی بکوبد.
نمی تواند خانه را مال خودش کند. باید اجاره ی خانه اش را هرماه بپردازد . . .
آدم "صاحب کار" که داشته باشد، باید حساب کارش را پس بدهد.
نمی تواند هر ساعتی دلش خواست برود و بیاید.
نمی تواند هرطور خواست کار کند . . .
آدم"صاحب زمان" که داشته باشد . .
صاحب زمان، یعنی صاحب زمانهایی که تلف میشود،
باگناه...
با بیخیالی...
یادمون باشد در برابر ثانیه هامون مسئولیم
باید یک روزی به صاحبشان جواب پس بدهیم...
و خداوند فرمود:
قسم به زمان...
همانا همه انسانها در خسران و زیان اند...
گفتم : خدا کند که بيايي.
گفت : خدا کند که بخواهی
** اللهم عجل لوليک الفرج **
نوشته شده در پنجشنبه بیست و دوم مرداد ۱۳۹۴ ساعت 11:44 توسط منتظر مهدی |
چراغی به من قرض بده...
قلبم تاریک است،
پنجره ای ندارد،
نقطه های کوچک سیاهی دارد،
که باید پاک شود.
و دیواری که باید فرو ریزد.
زمینی دارد که باید فرش بر آن پهن کنم؛
و گلدان ساده ای که باید در آن گلی بکارم،
قلبم نیاز دارد که چراغی در آن روشن کنم،
از چراغانی ات،
چراغی به من قرض بده.
✴️ السَّلامُ عَلَيکَ يا بَقيَّةَ اللهِ في أرضِه✴️
سلام بر تو
اي باقي نهادهي خدا در زمین
نوشته شده در پنجشنبه بیست و دوم مرداد ۱۳۹۴ ساعت 11:41 توسط منتظر مهدی |
یا لیتنی کنت معک...
گفتمــ. . . .
اگـــر در کـــربــلا بــودمـ
تـا پـای جـــان بــرای حُسَـــین {ع} تـــلاش مـــی کــردمـ
گفـــت. . . .
یــک حُـــسَینِ زنــده داریــمــ
نــامـــش مـــــهدی {عـــج} اســـت
بــــسمـِـ الله. . . . .
نوشته شده در پنجشنبه بیست و دوم مرداد ۱۳۹۴ ساعت 11:6 توسط منتظر مهدی |
شرمنده ام...
مولای مـــــــنـــــــــ
امام زمانم!
عـادت کـرده ام هـر وقـت دیگـر کـاری نداشـتم یاد شـما بیـافتم...
الان کجـایی گـل نرگـس؟
شـاید در سـجده ای...
شـاید در حـال گریه ...
شـاید در بین الحـرمین قـدم میزنی ...
شـاید در کـویری ؛بیـابانی ؛
جـایی هق هق گـریه هایتـان بلـند شده...
قـربانت شوم ..
پرونده ی اعمـال مرا زمین بگـذار...
به چه امـیدی هر دوشـنبه و پنجشـنبه مرورش میکـنی ؟!
من تمام امیدم به این است که به دست شما آدم شوم ...
و چـیزی ندارم غیر اینکـه مثل گذشـته بگـویم :
شـرمنده ام ...
شرمنده ام اقای من
حلالم کنید...
نوشته شده در پنجشنبه بیست و دوم مرداد ۱۳۹۴ ساعت 10:52 توسط منتظر مهدی |