یاسین
yasin.fileon.ir

متن مناجات سوزناک با امام زمان

نویسنده : علی بجنوردی | زمان انتشار : 12 اسفند 1400 ساعت 21:42

اشعار مناجات با حضرت صاحب الزمان علیه السلام

+

نوشته شده در یکشنبه هجدهم مرداد ۱۳۹۴ ساعت 2:19 توسط  | 

مناجات با امام زمان (ع)

برای دیدن روی تو ناله ها دارم

خوشم اگر چه غریبم ولی تو را دارم

تمام سوز دل من ز ناله های شماست

ز درد هجر تو سوز ی در این صدا دارم

گدائی در این خانه آبروی من است

به نام توست اگر ذره ای بها دارم

به نامۀ عملم نیست جز گناه گناه...

ولی به وقت سخن کوهی ادعا دارم

الا امیر سحر ای مسافر صحرا

امید وصل تو را بین هر دعا دارم

به کام خویش چشیدم غم جدایی را

نشان رحمتی از یار آشنا دارم

مرا میان قنوت سحر مَبر از یاد

که احتیاج شدیدی بر این دعا دارم

به آه نیمه شب تو قسم عنایت توست

اگر زبان مناجات با خدا دارم

بیا و نامه اعمالِ من مرور نکن

که بر جبین عرق شرم از شما دارم

بدست خود بده خرج زیارت ما را

هوای بوسه ای از خاک کربلا دارم

+

نوشته شده در چهارشنبه دهم تیر ۱۳۹۴ ساعت 2:30 توسط  | 

مناجات با امام زمان (ع)

برات وصل امضاء می‌شد ای کاش

گره از کار دل وا می‌شد ای کاش

برای دیدنت ای حضرت اشک

دو چشمانم چو دریا می‌شد ای کاش

سحرگاهی به یمن مقدم تو

سرای ما مصفا می‌شد ای کاش

وجود زخمی و آلوده ی من

به پیش پای تو پا می‌شد ای کاش

دل غمدیده و پر درد ما هم

به دست تو مداوا می‌شد ای کاش

میان زمره ی چشم انتظاران

ز زحمت نام ما جا می‌شد ای کاش

دل آواره‌ام در زیر پایت

شبیه خاک صحرا می‌شد ای کاش

مسیر وصل ما هم چو شهیدان

به سوی آسمان ها می‌شد ای کاش

دم آخر تن صد پاره ی ما

غبار راه زهرا می‌شد ای کاش

دل نامحرم ما محرم آن

غریبی‌های مولا می‌شد ای کاش

پس از چنیدن و چند صد سال گریه

دگر دستان او وا می شد ای کاش

به برق ذولفقاری خاک خورده

غرور شیعه معنا می‌شد ای کاش

مزار مخفی یاس مدینه

به دستان تو پیدا می شد ای کاش

غرور چادر خاکی کجایی

عزیز فاطمه پس کی میایی

+

نوشته شده در چهارشنبه دهم تیر ۱۳۹۴ ساعت 2:28 توسط  | 

مناجات با امام زمان (ع)

آخر بگو چه چاره کنم با غم فراق

آهی ز حسرت است فقط همدم فراق

با گریه کردن این دلم آرام می شود

یعنی که اشک بود فقط مرهم فراق

موی سپید تحفۀ هجران دلبر است

یک عمر می شود سپری یک دم فراق

حالِ دلم چو زلف تو پیچیده در هم است

خسته شدم از این همه پیچ و خم فراق

گفتم که چیست خونِ جگر گفت عاشقی

اشک دل است در سحر ماتم فراق

رنگ سیاه بیرق چشم انتظار هاست

کعبه شده نمایشی از پرچم فراق

ای حاجی همیشه بیابان نشین بیا

بنشین شبی کنار من و زمزم فراق

هجران به دام رنج و بلا می کِشد مرا

آخر فراق کرببلا می کُشد مرا

+

نوشته شده در چهارشنبه دهم تیر ۱۳۹۴ ساعت 2:24 توسط  | 

مناجات با امام زمان (ع)

بدون ترک گنه انتظار بی معناست

امید دیدن روی نگار بی معناست

تمام زنده دلی ها ز اشک نیمه شب است

بدون فیض سحر درک یار بی معناست

دگر به دوری آقا نموده ایم عادت

و گر نه بر دل مجنون قرار بی معناست

خزان عمر رسید و بهار ما نرسید

بدون تو گل نرگس  بهار بی معناست

بهای زندگی ما رضایت یار است

و گر نه گردش لیل و نهار بی معناست

برای مستی دل می کشیم ناز تو را

میان میکده داد و هوار بی معناست

پیاله ام شده خالی ولی یقین دارم

گلایه در حرم سفره دار بی معناست

سلام بر شهدایی که بی نشان  رفتند

برای عاشق زهرا مزار بی معناست

بیا و خرج زیارت به ما بده آقا

برات دیدن کرب و بلا بده آقا

+

نوشته شده در چهارشنبه دهم تیر ۱۳۹۴ ساعت 2:23 توسط  | 

مناجات با امام زمان (ع)

غبار مقدم تو ، توتیای چشمانم

ز هجر تو شده ابری هوای چشمانم

سحر که سفرۀ دل وا کنم به راز و نیاز

فقط وصال تو باشد دعای چشمانم

اگر که بغض گلویم کمی ترک بخورد

پر از ستاره شود این فضای چشمانم

تمام عالم هستی، غریب در نظرم

فقط فراق تو شد آشنای چشمانم

دو دیده ام شده تاریک در حجاب گناه

نگاه مست تو باشد ضیای چشمانم

نظر به روی تو آداب و سعی خود دارد

سرت چو مروه و پایت صفای چشمانم

به غیر دامن خیسم ز قطره قطرۀ اشک

کسی دگر نشنیده صدای چشمانم

قسم به فاطمه داغی به سینه دارم من

به دل هوای بقیع و مدینه دارم من

+

نوشته شده در چهارشنبه دهم تیر ۱۳۹۴ ساعت 2:22 توسط  | 

خونبار

غزل امام زمان(عج)

ای دیده خون ببار نیامد نگار ما

آخر سحر نگشت شب انتظار ما

یا ذالکرم به غربت عشاق رحم کن

کی می رسی به داد دل بی قرار ما

صاحب عزا به مجلس ما هم سری بزن

رحمی نما بر این جگر داغدار ما

ای کاش گریه وا کند این دیده بنگرم

در مجلس عزا تو نشستی کنار من

بیمار رو به قبله شدیم از فراق تو

دیگر ز اشک و گریه گذشت است کار ما 

 یا صاحب البکاء سبوئی حواله کن

خشکانده است گناه دو ابر بهار ما

سوگند بر نوای حسین جان فاطمه

باشد گدائی حرمت اعتبار ما

خیمه زدی به چادر خاکی ِ مادرت

تا درس نوکری بدهی بر تبار ما

ای کاش با دعای شما تا خدا رویم

همراه تو زیارت کرب و بلا رویم

+

نوشته شده در چهارشنبه بیستم آذر ۱۳۹۲ ساعت 13:12 توسط  | 

پیشواز ماه محرم

السلام علیک یا اباصالح المهدی

این من و هجر تو و حال به هم ریخته ام

رحم کن بر من و احوال به هم ریخته ام

منم آن عاشق جامانده ی روز عرفه

سر به زیرم سر اعمال به هم ریخته ام

آرزو داشتم امسال بیایم عرفات

گریه دار از غم هر سال به هم ریخته ام

هر دل آشفته پی هم نفسی می گردد

چند وقتی است به دنبال به هم ریخته ام

به گمانم که قرار است نبینم رویت

با غمت خورده رقم فال به هم ریخته ام

درد، بالاتر از این نیست برایم انگار

دوری از توست در اقبال به هم ریخته ام

خوش به حال شهدایی که سبکبال شدند

به پریدن نرسد بال به هم ریخته ام

همه دلشوره ی من ماه محرم باشد

مادرت با خبر از حال به هم ریخته ام

به تو و گریه هنگام غروبت سوگند

فکر جدّ تو و گودال به هم ریخته ام

چه کنم دست خودم نیست دلم بی تاب است

وقت آوارگی قافله ی ارباب است

+

نوشته شده در پنجشنبه بیست و پنجم مهر ۱۳۹۲ ساعت 13:47 توسط  | 

یا اباصالح المهدی(عج)

من در پناه چشمهایت سرفرازم

از اینکه آقای منی بر خود بنازم

باشد تماشایی مناجات دل من

با نم نم گریه بود راز و نیازم

شد خاکساری حریمت آبرویم

خاک کف پای تو شد مهر نمازم

محراب قلبم طاق ابروی تو باشد

چشم انتظارت رو به صحرای حجازم

خانه خرابم کرد این طوفان نفسم

باید حریم تازه ای در دل بسازم

خواهم ز حق بین دعای عهد هر صبح

این جان ناقابل به راه تو ببازم

با اینکه من محتاج الطاف تو هستم

آقا کشیدی بارها در عشق نازم

می ترسم آقا گر کنی خالی تو پشتم

در جنگ با شیطان همه عشقم ببازم

آشوب دل آرام میگیرد سحرها

تا در میان با تو نهم اسرار و رازم

از داغ آن سیلی ناحق مدینه

آتش گرفته سینه در سوز و گدازم

زهرا صدا میزد میان دود و آتش

این غیاث المنتظر ای چاره سازم

دستان حیدر بسته و زهرا زمین خورد

دشمن از آن دم آبروی شیعه را برد

+

نوشته شده در چهارشنبه سی ام اسفند ۱۳۹۱ ساعت 13:48 توسط  | 

هرکی اربعین کربلاست به امام زمان بگه مارو هم دعا کنه

یا صاحب الزمان(عج)

اشک است همدم دلِ هجران کشیده­ها

آخر سپید شد به رهِ تو چه دیده­ها         

روزی اشک ما همه در چشم­های توست         

ای ناله­دارِ تنگِ غروب و سپیده­ها         

تو ناز کن لیلی خیمه نشینِ عشق                                   

نازِ تو می­کشند گریبان دریده­ها

می­گفت عاشقی که تو را در بغل گرفت                      

مائیم و اشک حسرتی و این شنیده­ها

آرامِ جانِ فاطمه برگرد از سفر                                     

چشم انتظار تو همه قامت خمیده­ها

آقا قسم به موی پریشان عمّه ات                                   

نامت صدا زدند تمامِ شهیده­ها

ای کاش امشبی که رویِ سویِ کربلا                           

ما را دعا کنی وسط برگزیده­ها

تا می­شویم لحظه­ای دلتنگ کربلا                                

دل را حرم کنیم به این اشک دیده­ها

ره وا کنید قافله سالار می­رسد

زینب برای دیدن دلدار می­رسد

+

نوشته شده در پنجشنبه بیست و دوم دی ۱۳۹۰ ساعت 22:32 توسط  | 

قدم رنجه

سلام خدمت همه ی محبین آل الله

دو غزل(غزل مصیبت امام جواد ع و غزل مصیبت امام زمان عج) تقدیم به ساحت مقدس حضرت حجت عجل الله

کسی خبر نشد از غربت نهانی من

نیامده به سرم بهر همزبانی من

فقط غریب مدینه غم مرا فهمد


که همسرم شده در خانه خصم جانی من

کجایی ای پدرم؟ حال و روز من بینی


کمی تو گریه کنی بهر ناتوانی من

برای مادرم انقدر گریه کردم تا


غم جوانی اش امد سر جوانی من

بیا و خوب ببین کوچه ی بنی هاشم


به جلوه آمده در وقت قد کمانی من

بیا و در رخ من روی مادرت را بین


کبود گشته چو او روی ارغوانی من

میان هلهله ها گمشده نوای دلم


ز بسکه کف زنند وقت روضه خوانی من

چگونه جسم مرا تا به روی بام کشید


عیان بود ز مچ پای ریسمانی من

هزار بال کبوتر نیابتا ز حسین


رسید تا که کند کار سایه بانی من

سلام بر بدن بی عزیز خدا


سلام بر تن عریان سیدالشهدا

...........

ما سائلیم و نوکریت آبروی ما


یاایهاالعزیز نظر کن به سوی ما

تا کی برای نافله های سحرگهی


با خون دل شود دل شبها وضوی ما

گر مانده ایم شکر خدا پای پرچمت


بر تار موی تو گرهی خورده موی ما

ساقی اشک بر دل ما هم سری بزن


بوی می طهور تو دارد سبوی ما

همچون نسیم دربدرم می کنی چرا؟


پس کی رسد به خیمه ی تو جستجوی ما

آیا شود که نیمه شبی بهر درد دل


بد بگذارانی و شوی همگفتگوی ما

ای شهریار عشق به نام مقدست


باشد وصال تو همه ی آرزوی ما

روضه گرفته ایم قدم رنجه ایی کنی


شاید فتد مسیر عبورت به کوی ما

از لحظه ایی که حرمت مادر شکسته شد


بعضی نهفته مانده ز غم در گلوی ما

ای نازنین فاطمه برگزد از سفر


خیمه نشین فاطمه برگرد از سفر +

نوشته شده در سه شنبه سوم آبان ۱۳۹۰ ساعت 19:24 توسط  |