یاسین
yasin.fileon.ir

ذکر محشر آیت الله بهجت

نویسنده : نازنین رحمانی | زمان انتشار : 16 آبان 1399 ساعت 13:39

گروه معارف - رجانیوز: رهرو راه علی بن ‌ابی ‌طالب علیه‌السلام بر لوح دل خود کلامی دارد که راهش روشن است: «تقوی الله...». و تقوا، گام برای سلوک است و نشانه­ بندگی؛ گامی که به جز یاری قرآن و اهل‌بیت علیهم‌السلام توانی بر آن نیست.

سلام و درود می‌فرستیم بر مردی که از تبار «هم المتقون» بود؛... عبدی خالص... بهجتی آسمانی.

السلام علیک و علی جمیع اولیاءالله...

وقتی بودی، دلمان به «یذکرکم الله رویته» خوش بود... که ما هم ذاکریم، و حقاً که دیدنت کم از ذکر نداشت. اما بانگی آمد که فراخوانده شدی و ... قرار بر این بود که بی‌تو در راه باشیم.

حالا ما مانده ‌ایم در ابتدای راه… و برخی در میانه... و دعا کن که رهرو بمانیم ...

گفتی: «بزرگان علم و معرفت و شهود، پس از مرگشان دستشان بازتر است»

و بزرگان، به علمت... و معرفتت... و شهودت... اذعان کرده اند؛ پس اینک که دستت بازتر است، دستگیری ‌مان کن.

این روزها... پس از سال ها که رفته ‌ای و چشممان روشنِ رویت نیست، از یادت به آسمان پلی می ‌زنیم به هر بهانه ‌ای... بلکه پیغامی برسد و قریب شویم. دعایمان کن که به پرتگاه نیفتیم و بی بها نشویم.

بهانه مکررمان برای ذکر، سالگرد عروج توست؛ جرعه ای حیات می طلبیم با ذکر لحظه‌های بودنت در حرم، فاطمیه، جمع دوستان، وقت تدریس، و سخنان گهربارت در جلسات مختلف.

این شیفتگان که در صراطند همه

جوینده چشمه حیاتند همه

از یاد نمی بریم که بارها از بندگی کردن گفتی و انجام واجبات و ترک محرمات الهی. و وقتی از تو موعظه خواستیم، پرسیدی: «آیا به مواعظی که تا به حال شنیده‌اید عمل کرده اید؟! آیا می‌دانید هرکه عمل به معلومات خویش کرد، خداوند مجهولات او را معلوم می نماید؟!...» و در برابر خداوند شرمساریم، از اینکه عامل به معلوم نبودیم؛ دعایمان کن که در پی مجهول نمانیم.

گفتی: «بعضی گمان می‌کنند که ما از ترک معصیت عبور کرده‌ایم؛ غافلند از اینکه معصیت اختصاص به کبائر معروفه ندارد، اصرار بر صغائر هم، کبیره است؛...» می‌ترسیم از اینکه غرق در معصیت صغیر و کبیر شویم و باز هم در گمان خوش بمانیم که عبور کرده ایم...؛

 برای متقی شدن و باتقوا ماندمان دعا کن ... اکنون که دستت بازتر است.  

فصلی بگشا که وصف رویت باشد

آغـازگــر طـره مـویــت بـاشــد

*****

نامه ای که آیت ا... العظمی بهجت(ره) به رهبر معظم انقلاب نوشتند

حجت الاسلام والمسلمین مرتضی آقاتهرانی می گوید: امام(ره) به حضرت آیت ا... خامنه‌ای فرموده‌ بودند که از آقای بهجت استفاده کنید. ایشان هم نامه‌ای می‌نویسند و به حاج آقا مصباح می‌دهند که این را شما لطف کنید و به‌ آقای بهجت بدهید.

البته آن طور که من اطلاع دارم، حاج آقا برای ثبت این مکاتبات حساس شرط می‌گذارند که من به شرطی نامه رسانی می‌کنم که نامه را ببینم و نسخه‌ای هم کپی کنم و نگه دارم.

حضرت آقا هم به دلیل علاقه خاصی که به آیت ا... مصباح داشتند، قبول می‌کنند. ظاهرا حضرت آقا تقاضای دستورالعمل داشتند که آیت ا... مصباح می‌آوردند و آیت ا... بهجت هم در پاسخ در مواقعی خودشان می‌نوشتند و در مواقعی هم به حاج آقا می‌فرمودند که این موارد را بنویسید و به ایشان تحویل بدهید...

تا این که امام از دنیا رفتند، یادم است ما مشهد بودیم که حاج آقا مصباح برای بیعت با آقا به تهران آمده بودند و از آن‌جا هم به مشهد آمدند. ما خدمت‌شان رسیدیم و از اوضاع پرسیدیم. حاج آقا فرمودند که برای بیعت خدمت آقا رفته بودم ولی خدا را شکر دست خالی نرفتم، چون آیت ا... بهجت یک نامه چهار صفحه‌ای برای حضرت آقا که تازه رهبر شده بودند، نوشتند.

شروع نامه هم این بود که بنده انتصاب حضرتعالی را به سمت مقام ولایت و رهبری تبریک عرض می‌کنم.... بعد آقا به آیت ا... مصباح فرموده بودند که تا حالا خیلی‌ها از مردم و مسؤولین با من بیعت کردند ولی هیچ کدام دلم را آرام نکرد که من در این جایگاه باید باشم یا نه؛ الا این نامه که خیالم را راحت کرد. چون می‌دانم ایشان اصلا بر مبنایی که دیگران ممکن است بنویسند و حرف بزنند، نمی‌نویسند و صحبت نمی‌کنند.

*****

فیلم//

سلام بر حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در بیان آیت الله بهجت

*****

برای مشاهده تصویر در ابعاد بزرگ آن را ذخیر نمایید

*****

فیلم//

نظر امام(ره) درباره مقامات عالیه آیت الله بهجت


نظر امام(ره) درباره مقامات عالیه آیت الله بهجت.mp4 | دانلود فیلم 

*****

زندگینامه مختصر آیت الله العظمی محمدتقی بهجت فومنی

1- إِنَّ عَظِيمَ الْأَجْرِ لَمَعَ‏ عَظِيمِ الْبَلَاءِ وَ مَا أَحَبَّ اللَّهُ قَوْماً إِلَّا ابْتَلَاهُمْ‏(1)

حدود صد سال پیش، در دوم شهریور ۱۲۹۵، خدا پسر دیگری به کربلایی محمود عنایت کرد. کربلایی محمود از آمدن فرزند چهارم خود، بسیار خوشحال بود. پیش از این هم خدا به او یک محمدتقی داده بود، ولی زود گرفت. این بار امید داشت که فرزندش بماند و مایه افتخارش شود. هنوز شانزده ماه از آن شب شیرین تابستانی نگذشته بود که رحلت مادر محمدتقی کامش را سخت تلخ کرد؛ تلخی از دست ‌دادن همسر و غم یتیم شدن طفل نورسیده. این‌گونه بود که محمدتقی ، خیلی زود یتیم شد و چیزی از مادر در خاطرش نماند. سال‌ها بعد تعریف کرد که خواب مادر را دیده، ولی مادر چهره از او پوشانده است. پرسیدند: «آخر برای چه صورتش را پوشانده، مگر شما نامحرم بودید؟». جواب داد: «شاید نمی‌خواسته دوباره محبت مادر و فرزندی در دل من زنده شود».

٢- إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَيْراً فَقَّهَهُ فِي الدِّينِ(2)

هنوز هفت ساله نشده بود که کربلایی محمود او را به مکتب‌خانه فرستاد. استاد مکتب‌خانه می‌دید که محمدتقی خیلی خوش‌استعداد است و سبک‌سری‌های بچه‌گانه‌ هم ندارد. به کربلایی محمود گفت که اجازه دهد محمدتقی درس را ادامه دهد. کربلایی محمود هم که نمی‌خواست آنچه را خدا به او ارزانی کرده تباه کند، فرزند دوازده ساله‌اش را به حوزه فومن فرستاد.

استعدادش همواره توجه‌ها را جلب می‌کرد. آیت‌الله سعیدی وقتی آن استعداد را در او دید، به پدر گفت: «او را به عراق بفرست. بگذار آنجا درس بخواند». برای کربلایی خیلی سخت بود که دردانه‌اش را به فرسنگ‌ها دورتر از خانه و کاشانه‌اش بفرستد، ولی باز هم برای اینکه آنچه خدا به او ارزانی داشته، تباه نشود، این سختی را به جان خرید.

طلبه جوان، در نزد اساتید خوش درخشید، نبوغ او در چشم اساتید نمودار بود. تلاش او هم عجیب بود. تا آنجا که حتی در سخت‌ترین مریضی‌ها هم حاضر به ترک کلاس درس نبود. روزی از شدت مریضی توان شرکت در کلاس نداشت، ولی با خود فکر کرد که داخل کلاس می‌نشینم و حرف‌های استاد را در ذهن ضبط می‌کنم، ولی درباره آن فکر نمی‌کنم؛ وقتی خوب شدم، آنها را مرور می‌کنم و روی آن فکر می‌کنم.

حافظه قوی، فهم نیکو، همت و پشتکار والا و تقوای مثال‌زدنی دست به دست هم داد تا محمدتقی بهجت، پس از سال‌ها بهره‌مندی از عالمان بسیار بزرگی چون آیت‌الله نایینی، آیت‌الله غروی اصفهانی و آیت‌الله شیرازی، عالم دین شود و فقیه در علوم اهل‌بیت علیهم‌السلام.

٣- وَ كَذَلِكَ لَا تَقْدِرُ عَلَى صِفَةِ الْمُؤْمِنِ(3)

هرچند همه آن بزرگان و اساتید اهل عمل و کرامت بودند و هر یک از استوانه‌های تقوا به‌شمار می‌آمدند، ولی آقا سید محمدحسن الهی کسی را به او نشان داد که وصف‌شدنی نبود. شیخ محمدتقی هم که در فرصت‌شناسی ممتاز بود، سفت و سخت دست به دامان او شد و برای سیروسلوک و کسب معارف توحیدی، زانوی ادب و تواضع در محضر آن ولی الهی، حضرت آیت‌الله سید علی قاضی قدس‌سره زد؛ بزرگ‌مردی که تنها اولیای الهی او را شناختند و قیمت مجالسش را امثال آیت‌الله بهجت دانستند. می‌فرمود: «یک‌بار درس ایشان را تقویم (قیمت‌گذاری) کردم که ببینم چقدر می‌ارزد. آن موقع یک کوچه در نجف بود به‌ نام کوچه صدتومانی. آن کوچه صد تومان پولش بود. صد تومان خیلی بود. سی کیلو برنج هشت قران بود. دیدم برای یک جلسه ایشان صد هزار تومان هم کم است!»

۴- وَسَيَأْتِي زَمَانٌ تَكُونُ بَلْدَةُ قُمَ‏ وَأَهْلُهَا حُجَّةًعَلَى الْخَلَائِقِ وَ ذَلِكَ فِي زَمَانِ غَيْبَةِ قَائِمِنَا إِلَى ظُهُورِه‏(4)

سال ۱۳۲۴ بود. شانزده سال می‌شد که طلبه جوان و فاضل، از دیار خود کوچ کرده بود. شیخ محمدتقی تصمیم گرفت که سری به زادگاه خود بزند. قصد ماندن نداشت؛ چراکه دوری از آن بهشت و هم‌نشینان بهشتی‌اش کار آسانی نبود. وقتی به ایران آمد، خواهرش، همان که برایش مادری کرده بود، به او گفت: «دیگر وقت ازدواج شماست». حرف حساب می‌زد. او هم پذیرفت.

حالا وقت برگشتن شده، ولی تقدیر چیز دیگری است. در طول این مدت که در ایران بود، خبر وفات اساتید یک‌به‌یک به او می‌رسید تا آنکه از رفتن دلسرد شد و در قم  مقیم شد، در جوار حرم نورانی بنت موسی‌بن‌جعفر علیهاالسلام.

شهر قم، برای آنان که از جوار امیرمؤمنان دور مانده بودند، ملجأ و مأوایی بود و با برپایی مجالس پررونق درسی، به‌ویژه درس حضرت آیت‌الله بروجردی قدس‌سره، رفته‌رفته از حوزه نجف پیشی می‌گرفت.

۵- مَنْ زَارَهَا عَارِفاً بِحَقِّهَا فَلَهُ الْجَنَّةُ(5)

از همان سال اول تا آخرین سال‌های زندگی مبارکش، اگر کسی اوایل طلوع آفتاب به حرم می‌رفت، آقا را در حرم حضرت معصومه علیهاالسلام می‌دید. حدود یک ساعت روی پا می‌ایستاد و زیارت می‌کرد، وقتی اطرافیان حسابی خسته می‌شدند و این پا و آن پا می‌کردند، تازه می‌آمد و گوشه‌ای پیدا می‌کرد و می‌نشست و باز هم مشغول بقیه اعمال و زیارات می‌شد. آنجا را حرم تمام اهل‌بیت علیهم‌السلام می‌دانست و همه را زیارت می‌کرد. امین‌الله می‌خواند، جامعه کبیره می‌خواند...

۶- أَلْفَ حِجَّةٍ وَ أَلْفَ حِجَّةٍ لِمَنْ زَارَهُ عَارِفاً بِحَقِّهِ(6)

تابستان‌ها که درس‌های حوزه تعطیل می‌شد راهی دیار امام رئوف علیه‌السلام می‌شد. آنجا هم زیارتش مفصل‌تر بود و هم نشاطش بیشتر.

در حرم اهل‌بیت علیهم‌السلام حال عجیبی داشت. خاکسار بود. اطرافیان می‌دیدند که حتی در اواخر عمر، وقتی جلوی در رواق می‌رسد، با زحمت قامت رنجورش را خم می‌کند و زانو می‌زند و عتبه را می‌بوسد؛ با آنکه مرجع شیعیان بود و آوازه‌اش در همه‌جا پیچیده بود. اظهار تضرع در مقابل اهل‌بیت را دوست داشت و اگر این صفت را در دیگران هم می‌دید، تعریف می‌کرد. می‌فرمود: «مرحوم دربندى به ایشان [شیخ انصاری] گفت: آقا، كار شما براى مردم حجّت است، وقتى به حرم مى‌‌روى، ضريح حرم حضرت ابوالفضل عليه‌السلام را ببوس. شيخ در جواب فرمود: عَتبه درب را مى‌بوسم كه گرد و خاک پاى زوّار است.»

٧-... مَنْ يُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ رُؤْيَتُهُ وَ يَزِيدُ فِي عِلْمِكُمْ مَنْطِقُهُ‏(7)

علمای قم وقتی شنیدند شاگرد آیت‌الله غروی اصفهانی (کمپانی) به قم آمده و محفل درسی برپا کرده، راهی آن محفل شدند. همه‌شان می‌دانستند که آیت‌الله غروی، در علم اصول صاحب سبک است، اما دیدند که شاگرد، خودش هم استاد است و صاحب سبک.

آقا بسیار مجمل و مختصر تدریس می‌کرد و با رمز و اشاره سخن می‌گفت و مباحثش هم بسیار سنگین بود. شاگردها می‌گویند:‌ «درس ایشان به درد هر کسی نمی‌خورد. آنهایی استفاده می‌کردند که کاملاً به مباحث فقهی و اصولی احاطه داشتند و حداقل یک دوره درسی نزد دیگران دیده بودند».

اما این جلسات فقط به بیان «فقه» و «اصول» نمی‌گذشت. توجه به نیازهای مخاطبان، بحث را به سخنان متفرقه می‌کشانید. مانند طبیبی حاذق، مطالبی را می‌گفت که علاج درد مستمعین باشد. آن جمله‌های کوتاه و ساده، راه‌های طولانی و سخت را برای خیلی‌ها هموار کرده بود. سخنانش، وسعت علمی‌اش را نشان می‌داد. از تاریخ می‌گفت، از حکمت، از عبرت‌هایی که باید از اتفاق‌های معاصر بگیرند و گاهی هم پند می‌داد. پندهای آقا خیلی کوتاه بود، اما عجیب انسان را تکان می‌داد. گاهی بعضی از غیرطلبه‌ها هم می‌آمدند تا آن نکته‌های نغز را از لابه‌لای کلمات بشنوند. هم از دیدن آقا بهره می‌بردند و هم از شنیدن کلماتش.

٨- إِنَّ الْمَغْبُوطَ مَنْ أَنْفَذَ عُمُرَهُ فِي طَاعَةِ رَبِّهِ(8)

آقا اهل عمل بود؛ به همین دلیل هم بود که سخنان اندکش بسیار به دل می‌نشست. نمازهای باصفایش برای همه دل‌نشین بود و همه را جذب می‌کرد. مسجدی‌ها می‌دیدند که آقا چقدر به نماز اهمیت می‌دهد و بعد از نماز هم می‌نشیند و تعقیبات مفصلی به‌جا می‌آورد، تعقیباتی که به هیچ‌وجه حاضر نبود از آنها بگذرد، اما شاید همه نمی‌دانستند که این بخش اندکی از عبادت‌های اوست. عبادت‌های آیت‌الله بهجت از حدود دو ساعت به اذان صبح آغاز می‌شد و تقریباً تا پنج ساعت بعد که از حرم برمی‌گشت، ادامه می‌یافت. بقیه روز هم اکثراً به عبادت می‌گذشت تا آن لحظه آخر که در رختخواب می‌رفت هم اگر نگاهش می‌کردی، می‌دیدی که لب‌هایش تکان می‌خورد. عجیب بود که با این همه وقتی که برای عبادت می‌گذاشت، از تدریس و رسیدگی به امور مردم و خانواده و ... باز نمی‌ماند. می‌گفت:‌ «برای من به تجربه معلوم شده که اگر از عبادات کم نشود، درسی که نیاز به یک ساعت مطالعه دارد، برای من با ده دقیقه تمام می‌شود».

نمی‌خواست یک ثانیه را هم هدر دهد. این‌گونه بود که همه حسرتش را می‌خوردند.

٩- فِي السَّهْلِ يَنْبُتُ الزَّرْعُ لَا فِي الْجَبَل(9)

از سال هفتادوچهار که رسماً مرجعیت آیت‌الله بهجت را اعلام کردند، رفته‌رفته مقلدانش بیشتر می‌شد.پیری و بیماری بدنش را رنجور و خسته کرده بود، ولی با همه اینها روی گشاده و اخلاق نیکویش، از یادت می‌برد که او مرجع تقلید جهان تشیع است و بیش از نود سال سن دارد و چند جور مریضی. آن رنج‌ها را به جان می‌خرید و با صبر و حوصله با اطرافیان برخورد می‌نمود؛ حتی با آنهایی که خلاف ادب رفتار می‌کردند. اگر شخص آشنایی التماس دعا می‌گفت،‌ تا مدت‌ها بعد آقا از او سؤال می‌کرد که مشکلش حل شده یا نه.

آن‌قدر صمیمی بود که فکر می‌کردی، نزدیک‌ترین شخص به آقا هستی، ولی گویا همه اطرافیان همین تصور را داشتند!

١٠- بَكَتْ عَلَيْهِ الْمَلَائِكَةُ وَ بِقَاعُ الْأَرْضِ الَّتِي كَانَ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَيْهَا وَ أَبْوَابُ السَّمَاءِ الَّتِي كَانَ يُصْعَدُ فِيهَا بِأَعْمَالِه‏(10)

جمعه بیست‌وپنجم اردیبهشت آخرین روضه‌ آقا بود و آخرین باری بود که دیوارهای مسجد، آقا را می‌دیدند. گویا زمین مسجد می‌فهمید که قدم‌های آقا سبک شده است و میل رفتن دارد. مسجد بغض کرده بود. زمین تنگ شده بود و آسمان سنگین بود، ولی ما بی‌خبر.

شاید همان روز بود که به همسرش گفت: «فلانی را در فومن می‌شناختی؟ این شعر را می‌خواند: «یاران و برادران مرا یاد کنید/ رفتم سفری که آمدن نیست مرا.»

روز بیست‌وششم هم می‌خواست به درس برود، آماده شده بود، ولی ناگهان تصمیمش عوض شد و برگشت تا مسجد و محراب همچنان بغض‌آلود باقی بماند. وقت رفتن نزدیک می‌شد، ولی ما بی‌خبر.

روز بیست‌وهفتم اردیبهشت ۱۳۸۸ روز رفتن بود، ولی باز هم ما بی‌خبر؛ آخر در روز پایانی هم چیزی از آرامش همیشگی‌اش کم نشد، تا آنجا که حتی نزدیک‌ترین افراد هم گمان نمی‌کردند این لحظه‌های آخر است. نماز صبح را نشسته خواند. فرزند دید که حال پدر تعریفی ندارد. با دکتر تماس گرفت و او هم آمد، ولی حتی دکتر هم گمان نمی‌کرد که این لحظه‌ها، لحظه‌های آخر است. قرار شد که آقا را به بیمارستان ببرند. هوا ابری شده بود. رعد و برق می‌زد. بغض آسمان ترکیده بود.

هوا که صاف شد، فرزند بالای سر پدر آمد تا او را آماده رفتن کند، ولی پدر زودتر رفته بود.

پی نوشت ها:

1) همانا اجر و پاداش بزرگ همراه با بلا و سختی بزرگ است. و خدا هیچ گروهی را دوست ندارد، مگر آن که ایشان را گرفتار بلا می‌کند.

2) آنگاه که خدا خیر بنده‌ای را بخواهد، او را دین‌شناس می‌گرداند.

3) و همین‌طور [که نمی‌توانی خدا و اهل‌بیت را بشناسی] نمی‌توانی بر صفت و ویژگی مؤمن نیز آگاه شوی.

4) و زمانی خواهد آمد که شهر قم و ساکنان آن، حجت بر مخلوقات می‌شوند [و با نشر معارف دین، حجت را بر همگان تمام می‌کنند] و این امر در زمان غیبت قائم ماست تا روز ظهورش. 

5) هر کس او [فاطمه معصومه علیهاالسلام] را زیارت کند، درحالی‌که حق او را می‌شناسد، بهشت برای اوست.

6) هزار حج و هزار عمره برای کسی نوشته می‌شود که او [امام رضا علیه‌السلام] را زیارت کند، درحالی‌که حق او را می‌شناسد.

7) [با کسی مجالست کنید که] دیدار او خدا را به یادتان می‌آورد و گفتار او علمتان را می‌افزاید.

8) و آنکه همه غبطه‌اش را می‌خورند، کسی است که عمرش را در طاعت پروردگارش گذرانده باشد.

9) در زمین نرم و هموار گیاه می‌روید، نه در [زمین سختِ] کوه.

10) پس از آنکه بنده مؤمن از دنیا می‌رود ملائکه و جایهایی که در زمین بر روی آن خدا را عبادت می‌کرد، و همچنین درهای آسمان که اعمالش از آن به بالا صعود می‌کرد، بر او می‌گریند.

*****

فیلم//

توصیه آیت الله بهجت درباره امام زمان(عج)

*****

خاطراتی از مرحوم آیت الله العظمی بهجت 

محمد تقی جانِ مرا چوب زدن یعنی چه؟

حجت الاسلام والمسلمین علی بهجت فرزند آیت الله بهجت در ذکر خاطره ای می گوید: پدر ایشان خیلی به او علاقه داشته و او را مکتب خانه گذاشته بود. ایشان در مکتب خانه باهوش بوده و خوب درس می‌خوانده و عزیز بوده است. یک بار مربی مکتب خانه برای اینکه از بقیه زهر چشم بگیرد، او را تنبیه می‌کند. او که اصلا توقع نداشته تنبیه شود، پیش پدر رفته و ناراحتی می‌کند. پدر او چون شاعر بوده برایش قصیده‌ای می‌گوید که مفصل است. این شعر را داخل پاکتی به محمد تقی می‌دهد تا به معلمش بدهد. مقداری از آن این بود:

محمد تقی جان مرا چوب زدن یعنی چه / گل و بستان مرا چوب زدن یعنی چه 

پدرم اسرار مگوی خود را مگو گذاشت/ راز چمدان آیت‌الله بهجت چه بود؟

حجت‌الاسلام و المسلمین علی بهجت در ذکر یک خاطره از آیت الله بهجت بیان داشت: زندگی پدرم دو جهت داشت: بخشی از زندگی ایشان، جهت فیزیکی آن است که در خانواده و دوستان مطرح بود و گوشه‌هایی از آن به ما رسیده است ولی جهت دیگر؛ زندگی درونی ایشان بوده که نه خودشان راجع به عواملی که در شخصیت ایشان موثر بوده صحبت و راهنمایی می‌کردند و نه حتی مدارک و آثار و نامه‌هایی را که از علمای مختلف داشتند و ما می‌توانستیم از آن بهره ببریم را نشان می‌دادند.

وی افزود: معمولا یک چمدانی داشتند که این مدارک و نامه‌های علمای بزرگ به ایشان را در آن گذاشته و قفل کرده بودند که در دسترس ما نباشد. حدود یکسال قبل از رحلتشان آن چمدان را از من خواستند. بنده چمدان را برای ایشان بردم و بعد دیگر از آن چمدان خبری نشد. نمی‌دانیم که چه شد. یقین داریم از منزل بیرون نرفته ولی دیگر نیست.

وی تأکید کرد: ایشان اسرار مگوی خود را واقعا مگو گذاشتند. ما یک سری اطلاعات از ایشان به صورت کم و کوتاه و پراکنده به دست می‌آوردیم. این اطلاعات به صورت معما برای ما باقی بود. بنده چون فارغ التحصیل فلسفه بودم، عادت داشتم باور خیلی چیزها برایم با برهان و دلیل باشد. باید به یقین صد در صد می‌رسیدم و ادله 20 درصد و 50 درصد برایم کافی نبود. لذا به زندگی و تحصیل خود مشغول بودم و فقط لوازمات ضروری زندگی ایشان را تهیه می‌کردم.

*****

بالاترین ذکر از نگاه حضرت آیت الله بهجت(ره)

مراجعه‌کننده: می‌خواهیم برویم اصفهان،‌ یک ذکری یک دعایی یادمان بدهید.

آقا: اصفهان یا مازندران یا خراسان، فرق نمی‌کند. بالاترین ذکر، همین ذکری است که عرض می‌کنم: نیت بکند که اگر خدا به او صد سال عمر داد، یک دفعه عالماً عامداً مختاراً معصیت خدا را نکند. این بالاترین ذکر است. ذکر عملی است! اگر همه ما این ذکر را داشته باشیم، همه ما با فضل خدا اهل بهشتیم، اگر این ذکرمان دوام داشته باشد. دوامش هم [به این است که] اگر حدوث داشته باشد، دوام دارد. چرا؟! به جهت اینکه لطف خدا بیشتر است؛ «من تقرب الیّ شبراً تقربتُ الیه باعاً؛ هر که وجبی به من نزدیک شود؛ یک باع[1] به او نزدیک می‌شوم». خدا بیشتر می‌خواهد که بنده نزدیک او برود، از اینکه بنده بخواهد دوست داشته باشد نزدیک خدا برود، که نمی‌داند نزدیک خدا چه می‌شود و چه هست و چی می‌بیند. بهشت می‌بیند؛ همیشه.

دعایی که آیت‌الله بهجت خواندن آن را به رهبر انقلاب توصیه کردند

به مناسبت فرارسیدن ایام سالگرد رحلت عالم ربانی، فقیه عالیقدر و عارف روشن ضمیر حضرت آیت‌الله آقای حاج شیخ محمدتقی بهجت قدس‌الله‌نفسه‌الزکیه، پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR توصیه‌ای از ایشان به حضرت آیت‌الله خامنه‌ای برای خواندن یکی از ادعیه را منتشر می‌کند.

رهبر انقلاب در دیدار با اساتید، فضلا و طلاب نخبه‌ی حوزه علمیه قم در تاریخ ۱۳۸۹/۸/۲ در ذیل شرح حدیثی، توصیه‌ی مرحوم آیت‌الله بهجت را برای خواندن دعای «یا الله یا رحمان یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک» بیان کردند و فرمودند:

«مرحوم آقای بهجت (رضوان الله تعالی علیه) میفرمودند این دعا را زیاد بخوانید: «یا الله یا رحمان یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک». ممکن بود یک اشکال مقدّری وجود داشته باشد، ایشان به آن هم جواب می‌داد. ممکن بود کسی بگوید وقتی میگوئیم «ثبت قلبی علی دینک»، ما که دینمان درست است، منطقی است، مستحکم است، این برای آن طبقات پایین است. ایشان میفرمود در هر طبقه‌ای که دل انسان و ایمان انسان و دینداری انسان هست، تنزل از آن طبقه، برگشت است. «ثبت قلبی علی دینک» یعنی دین را در همان طبقه‌ی عالی نگه دار و تثبیت کن. اگر این شد، آن وقت زندگی میشود شیرین، مرگ هم مرگ راحت. یکی از مشکلات اساسی ماها، مشکل مردن است. امام سجاد (علیه السلام) به خداوند متعال عرض میکند: «امتنا مهتدین غیر ضالین، طائعین غیر مستکرهین غیر عاصین». خب، انسان در همه‌ی طول عمر در طریق هدایت بوده، اما باز امام دعا می کند که: «امتنا مهتدین غیر ضالین، طائعین غیر مستکرهین غیر عاصین»؛ معلوم میشود خطرناک است.

حکم مستوری و مستی همه بر عاقبت است/ کس ندانست که آخر به چه حالت برود»

صوت: 

.:اشکال در بارگذاری پخش کننده:.

دعایی که آیت الله بهجت خواندن آن را به رهبر معظم انقلاب توصیه کردند.mp3 |

دانلود فایل

*****

دستورالعمل های اخلاقی آیت الله بهجت (ره)

1. دستورالعمل اول

الحمدلله رب العالمین، و الصلاة علی سید الأنبیاء و المرسلین، و علی آله سادة الأوصیاء الطاهرین و علی جمیع العترة المعصومین، واللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین. 

جماعتی از این جانب، طلب موعظه و نصیحت می کنند؛ اگر مقصودشان این است که بگوئیم و بشنوند و بار دیگر در وقت دیگر، بگوییم و بشنوند، حقیر عاجزم و بر اهل اطلاع پوشیده نیست. 

و اگر بگویند کلمه ای می خواهیم که امّ الکلمات باشد و کافی برای سعادت مطلقه دارین باشد، خدای تعالی قادر است که از بیان حقیر، آن را کشف فرماید و به شما برساند. 

پس عرض می کنم که غرض از خلق، عبودیت است ( و ما خلقت الجن و الانس إلا لیعبدون. سوره ذاریات/56 ) و حقیقت عبودیت؛ ترک معصیت است در اعتقاد که عمل قلب است و در عمل جوارح. 

و ترک معصیت، حاصل نمی شود به طوری که ملکه شخص بشود، مگر با دوام مراقبه و یاد خدا در هر حال و زمان و مکان و در میان مردم و در خلوت «ولا أقول سبحان الله و الحمد لله، لکنه ذکر الله عند حلاله و حرامه». 

ما امام زمان عجل الله له الفرج را دوست می داریم، چون امیر نحل است؛ امور ما مطلقاً به وسیله او به ما می رسد؛ و او را پیغمبر صلوات الله علیه برای ما امیر قرار داده؛ و پیغمبر را دوست داریم، چون خدا او را واسطه بین ما و خود قرار داده؛ و خدا را دوست داریم، برای اینکه منبع همه خیرات است و وجود ممکنات، فیض اوست. 

پس اگر خود و کمال خود را خواهانیم، باید دوست خدا باشیم؛ و اگر دوست خداییم، باید دوست وسائط فیوضات از نبیّ و وصیّ، باشیم؛ وگرنه یا دوست خود نیستم، یا دوست واهب العطایا نیستیم، یا دوست وسائط فیوضات نیستیم. 

پس کیمیای سعادت، یاد خداست، و او محرّک عضلات به سوی موجبات سعادت مطلقه است؛ و توسل به وسائط استفاضه از منبع خیرات، به واسطه وسائل مقرره خودش است. باید اهتدا به هدایات آنها نماییم و رهروی به رهبری آنها نماییم تا کامیاب شویم. 

دیگر توضیح نخواهید و آنکه عرض شد، ضبط نمایید و در قلب ثبت [کنید]، خودش توضیح خود را می دهد. 

اگر بگویید چرا خودت عامل نیستی؟! می گویم: « اگر بنا بود که باید بگوییم ما عاملیم به هر چه عالمیم، شاید حاضر به این حضور و بیان نمی شدیم »؛ لکن دستور، بذل نعمت است، شاید به مقصود برساند؛ « ما أخذ الله علی العباد أن یتعلّموا حتی أخذ علی العماء أن یعلّموا». 

مخفی نماند اگر میسور شد برای کسی، نصیحت عملّیه بالاتر است از نصایح قولیه «کونوا دعاة إلی الله بغیر أاسنتکم»

وفقّنا الله و ایاکم لما یرضیه و جنبنا جمیعاً عن ما یسخطه و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته والحمدلله أولاً و آخراً والصلوة علی محمد و آله الطاهرین واللعن علی أعدائهم أجمعین. / مشهد، ربیع الثانی 1420

2. دستور العمل دوم 

کوچک و بزرگ باید بدانیم: راه یگانه برای سعادت دنیا و آخرت، بندگی خدای بزرگ است؛ و بندگی، در ترک معصیت است در اعتقادیات و عملیات. 

آنچه را که دانستیم، عمل نماییم و آنچه را که ندانستیم، توقف و احتیاط نماییم تا معلوم شود، هرگز پشیمانی و خسارت، در ما راه نخواهد داشت؛ این عزم اگر در بنده، ثابت و راسخ باشد، خدای بزرگ، اولی به توفیق و یاری خواهد بود. 

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته، و الصلاة علی محمد و آله الطاهرین، واللعن علی أعدائهم أجمعینمشهد ربیع الثانی 1420.

3. دستور العمل سوم

گفتم که: الف، گفت: دگر؟ گفتم: هیچ

در خانه اگر کس است، یک حرف بس است

بارها گفته ام و بار دگر می گویم: « کسی که بداند هر که خدا را یاد کند، خدا همنشین اوست، احتیاج به هیچ وعظی ندارد، می داند چه باید بکند و چه باید نکند؛ می داند که آنچه را که می داند، باید انجام دهد، و در آنچه که نمی داند، باید احتیاط کند.» 

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته/الاقل محمد تقی البهجة

4. دستور العمل چهارم

الحمدلله وحده، و الصلاة علی سید انبیائه و علی آله الطیبین، و اللعن أعدائهم اجمعین. 

جماعتی از مؤمنین و مؤمنات، طالب نصیحت هستند؛ بر این مطالبه، اشکالاتی وارد است، از آن جمله: 

1. نصیحت در جزئیات است، و موعظه، اعمّ است از کلیات و جزئیات؛ ناشناسها و همدیگر را نصیحت نمی کنند. 

2. «من عمل بما علم ورثه الله علم ما لم یعلم»؛ «[من عمل بما علم] کفی ما لم یعلم» ؛ (والذین جاهدوا فینا، لنهدینهم سبلنا). 

آنچه می دانید، عمل کنید؛ و در آنچه نمی دانید؛ احتیاط کنید تا روشن شود؛ و اگر روشن شد، بدانید که بعض معلومات را زیر پا گذاشته اید؛ طلب موعظه از غیر عامل، محل اعتراض است؛ و قطعاً مواعظی را شنیده اید و می دانید، عمل نکردید، و گرنه روشن بودید. 

3. همه می دانند که «رساله عملیه» را باید بگیرند و بخوانند و بفهمند، و تطبیق عمل بر آن نمایند، و حلال و حرام را با آن تشخیص بدهند؛ و همچنین مدارک شرعیه [را] اگر اهل استنباط باشند؛ پس نمی توانند بگویند:

«ما نمی دانیم چه بکنیم و چه نکنیم.» 

4. کسانی که به آنها عقیده دارید، نظر به اعمال آنها نمایید، آنچه می کنند از روی اختیار، بکنید، و آنچه نمی کنند از روی اختیار، نکنید؛ و این، از بهترین راه های وصول به مقاصد عالیه است؛ «کونوا دعاة إلی الله بغیر ألسنتکم »؛ 

مواعظ عملیه، بالاتر و مؤثرتر از مواعظ قولیه است. 

5. از واضحات است که خواندن قرآن در هر روز، و ادعیه مناسبه اوقات و امکنه، در تعقیبات وغیرآنها؛ و کثرت تردد در مساجد و مشاهد مشرفه؛ و زیارت علما و صلحاء و همنشینی با آنها، از مرضیات خدا و رسول(ص) است و باید روز به روز، مراقب زیادتی بصیرت و انس به عبادت و تلاوت و زیارت باشد. 

و بر عکس، کثرت مجالست با اهل غفلت، مزید قساوت و تاریکی قلب و استیحاش از عبادت و زیارات است؛ از این جهت است که احوال حسنه حاصله از عبادات و زیارات و تلاوتها، به سبب مجالست با ضعفا در ایمان، به سوء حال و نقصان، مبدل می شوند؛ پس، مجالست با ضعیف الایمان- در غیر اضطرار و برای غیر هدایت آنها- سبب می شود که ملکات حسنه خود را از دست بدهد، بلکه اخلاق فاسده آنها را یاد بگیرد: 

«جالسوا من یذکرکم الله رؤیته، و یزید فی علمکم منطقه، و یرغبکم فی الاخرة عمله.» 

6. از واضحات است که ترک معصیت در اعتقاد و عمل، بی نیاز می کند از غیر آن؛ یعنی غیر، محتاج است به آن، و او محتاج غیر نیست، بلکه مولد حسنات و دافع سیئات است: (و ما خلقت الجن و الانس إلا لیعبدون.) عبودیت ترک معصیت در عقیده و عمل.

بعضی گمان می کنند که ما از ترک معصیت عبور کرده ایم!! غافلند از اینکه معصیت، اختصاص به کبائر معروفه ندارد، بلکه اصرار بر صغائر هم، کبیره است؛ مثلاً نگاه تند به مطیع، برای تخویف، إیذاءِ محرم است؛ [و] تبسم به عاصی، برای تشویق، اعانت بر معصیت است. 

محاسن اخلاق شرعیه و مفاسد اخلاق شرعیه، در کتب و رسائل عملیه، متبین شده اند. دوری از علما و صلحا، سبب می شود که سارقین دین، فرصت را غنیمت بشمارند و ایمان و اهلش را بخرند به ثمنهای بَخس و غیر مبارک، همه اینها مجرب و دیده شده است. 

از خدا می خواهیم که عیدی ما را در اعیاد شریفه اسلام و ایمان، موفقیت به «عزم راسخ ثابت دائم بر ترک معصیت» قرار بدهد که مفتاح سعادت دنیویه و اخرویه است، تا اینکه ملکه بشود ترک معصیت؛ و معصیت برای صاحب ملکه، به منزله زهر خوردن برای تشنه است، یا میته خوردن برای گرسنه است. 

البته اگر این راه تا آخر، مشکل بود و به سهولت و رغبت، منتهی نمی شد، مورد تکلیف و ترغیب و تشویق از خالق قادر مهربان نمی شد. 

«و ما توفیقی إلا بالله، علیه توکلت، و إلیه انیب.»

و الحمدلله أولاً و آخراً، و الصلاة علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین/ الأقل محمد تقی البهجة/ 17 ربیع المولود 1419 

5. دستور العمل پنجم

کسی که به خالق و مخلوق، متیقن و معتقد باشد، و با انبیاء و اوصیاء صلوات الله علیهم، جمیعاً مرتبط و معتقد باشد، و توسل اعتقادی و عملی به آنها داشته باشد، و مطابق دستور آنها حرکت و سکون نماید، و در عبادات، «قلب» را از غیر خدا، خالی نماید، و فارق القلب، نماز را که همه چیز تابع آن است انجام دهد، و با مشکوکها، تابع امام عصر عجل الله له الفرج باشد، و هر که را امام، مخالف خود می داند با او مخالف باشد، و هر که را موافق می داند با او موافق، [و] لعن نماید ملعون او را، و ترحم نماید بر مرحوم او و لو علی سبیل الاجمالی؛ هیچ کمالی را فاقد نخواهد بود و هیچ وِزر و بالی را واجد نخواهد بود. 

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته/ العبد محمد تقی البهجة

6. دستور العمل ششم 

هیچ ذکری، بالاتر از «ذکر عملی» نیست؛ هیچ ذکر عملی، بالاتر از «ترک معصیت در اعتقادیات و عملیات نیست.»

و ظاهر این است که ترک معصیت به قول مطلق، بدون «مراقبه دائمیه»، صورت نمی گیرد. 

والله الموفق/العبد محمد تقی البهجة

7. دستور العمل هفتم

من کلام علی علیه السلام: 

«إعلم أن کل شیء من عملک تبع لصلاتک: بدان که هر چیزی از عمل تو تابع نماز توست»؛ 

علیکم بالمحافظة علی الصلوات الخمس فی اوائل أوقاتها و بالإقبال بالکل إلیه تعالی فیها، لا تفوتکم السعادة إن شاء الله تعالی: بر شما باد به محافظت بر نمازهای پنج گانه در اولین وقتهای آنها؛ و بر شما باد به روی نمودن و توجّه با تمام وجود بسوی خدای تعالی؛ {در این صورت} سعادت را از دست نخواهید داد إن شاء الله تعالی.

وفقنا الله و ایاکم لمراضیه و جنبنا سخطه بمحمد و آله الطاهرین صلوات علیهم أجمعین. 

8. دستور العمل هشتم

جماعتی هستند که وعظ و خطابه و سخنرانی را که مقدمه عملیات مناسبه می باشند، با آنها معامله ذی المقدمه می کنند، کأنه دستور این است که «بگویند و بشنوند، برای اینکه بگویند و بشنوند!» و این اشتباه است. 

تعلیم و تعلم، برای عمل، مناسب است و استقلال ندارند. برای تفهیم این مطلب و ترغیب به آن فرموده اند: «کونوا دعاة إلی الله بغیر ألسنتکم» با عمل بگویید و از عمل یاد بگیرید و عملاً شنوایی داشته باشید. 

بعضی می خواهند معلم را تعلیم نمایند، حتی کیفیت تعلیم را از متعلمین یاد بگیرند. 

بعضی «التماس دعا» دارند، می گوییم «برای چه؟» درد را بیان می کنند، دوا را معرفی می کنیم، به جای تشکر و به کار انداختن، باز می گویند: «دعا کنید!» 

دور است آنچه می گوییم و آنچه می خواهند؛ شرطیت دعا را با نفسیت آن مخلوط می کنند. ما از عهده تکلیف، خارج نمی شویم، بلکه باید از عمل، نتیجه بگیریم و محال است عمل، بی نتیجه باشد و نتیجه، از غیر عمل، حاصل شود؛ این طور نباشد: 

پی مصلحت، مجلس آراستند

نشستند و گفتند و برخاستند!

خدا کند قوال نباشیم، فعّال باشیم؛ [مبادا] حرکت عملیه بدون علم بکنیم [و] توقف با علم بکنیم. 

آنچه می دانیم بکنیم، در آنچه نمی دانیم، توقف و احتیاط کنیم تا بدانیم؛ قطعاً این راه پشیمانی ندارد. 

به همدیگر نگاه نکنیم، بلکه نگاه به «دفتر شرع» نماییم و عمل و ترک را مطابق با آن نماییم. 

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

9. دستور العمل نهم

آقایانی که طالب مواعظ هستند، از ایشان سؤال می شود: آیا به مواعظی که تا حال شنیده اید، عمل کرده اید، یا نه؟

آیا می دانید که: «هر که عمل کرد به معلومات خودش، خداوند مجهولات او را معلوم می فرماید.»؟

آیا اگر عمل به معلومات - اختیاراً ـ ننماید، شایسته است توقع زیادتی معلومات؟ 

آیا باید دعوت به حق، از طریق لسان باشد؟ آیا نفرموده: «با اعمال خودتان، دعوت به حق بنماید»؟ 

آیا طریق تعلیم را باید یاد بدهیم، یا آنکه یاد بگیریم؟ 

آیا جواب این سؤالها از قرآن کریم: 

(والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا)، و از کلام معصوم: «من عمل بما علم، ورثه الله علم ما لم یعلم » و «من عمل بما علم، کفی ما لم یعلم»، [ روشن نمی شود؟] 

خداوند توفیق مرحمت فرماید که آنچه را می دانیم، زیر پا نگذاریم و در آنچه نمی دانیم، توقف و احتیاط نمائیم تا معلوم شود. 

وما توفیقی إلا بالله، علیه توکلت و إلیه انیب. 

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته/الاقل محمد تقی البهجة/ مشهد مقدس/ یکشنبه 1375 هـ.ش./ مطابق با ربیع الاول 1417 هـ.ق.

10. دستور العمل دهم

همه می دانیم که رضای خداوند اجّل، با آنکه غنی بالذات [است] و احتیاج به ایمان بندگان و لوازم ایمان آنها ندارد، در این است [که]: 

بندگان، همیشه در مقام تقرب به او باشند، پس می دانیم که برای حاجت بندگان به تقرب به مبدأ الطاف و به ادامه تقرب، [ خداوند] محبت به یاد او و ادامه یاد او دارد. 

پس می دانیم به درجه اشتغال به یاد او، انتفاع ما از تقرب به او، خواهد بود؛ و در طاعت و خدمت او، هر قدر کوشا باشیم به همان درجه، متقرب و منتفع به قرب خواهیم بود؛ و فرق بین ما و سلمان سلام الله علیه، در درجه طاعت و یاد او که مؤثر در درجه قرب ما است، خواهد بود. 

و آنچه می دانیم که اعمالی در دنیا محل ابتلاء ما خواهد شد، باید بدانیم؛ که آنها هر کدام مورد رضای خداست، ایضاً خدمت و عبادت و طاعت او محسوب است. 

پس باید بدانیم که هدف باید این باشد که تمام عمر، صرف در یاد خدا و طاعت او و عبادت، باید باشد، تا به آخرین درجه قرب مستعد خودمان برسیم، و گرنه بعد از آنکه دیدیم بعضی، به مقامات عالیه رسیدند و ما بی جهت، عقب ماندیم، پشیمان خواهیم شد. 

وقفنا الله لترک الاشتغال بغیر رضاه بمحمد و آله صلوات الله علیهم اجمعین/ الأقل محمد تقی بهجة/ مشهد مقدس/ چهارشنبه 1375 هـ ش/ مطابق با ربیع الاول 1417 هـ ق

11. دستور العمل یازدهم

الحمدلله وحده و الصلاة علی سید الانبیاء محمد و آله سادة الأوصیاء الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم من الأولین و الآخرین. 

و بعد، مخفی نیست بر اولی الألباب که اساسنامه حرکت در مخلوقات، شناختن محرّک است که حرکت، احتیاج به او دارد، و شناختن ما منه الحرکه و ما إلیه الحرکه و ما له الحرکه، یعنی بدایت و نهایت و غرض، که آن به آن، ممکنات، متحرک به سوی مقصد می باشند. 

فرق بین عالم و جاهل، معرفت علاج حوادث و عدم معرفت است؛ و تفاوت منازل آنها در عاقبت، به تفاوت مراتب علم آنها است در ابتدا. 

پس، اگر محرک را شناختیم و از نظم متحرکات، حسن تدبیر و حکمت محرّک را دانستیم، تمام توجه ما به اراده تکوینیه و تشریعیه اوست، خوشا به حال شناسنده، اگر چه بالاترین شهید باشد؛ و وای به حال ناشناس، اگر چه فرعون زمان باشد. 

در عواقب این حرکات، جاهل می گوید: «ای کاش خلق نمی شدم»، عالم می گوید: «کاش هفتاد مرتبه، حرکت به مقصد نمایم و باز بر گردم و حرکت نمایم و شهید حق بشوم». 

مبادا از زندگی خودمان، پشیمان شده بر گردیم؛ صریحاً می گویم: ـمثلاًـ اگر نصف عمر هر شخصی در یاد منعم حقیقی است و نصف دیگر در غفلت، نصف زندگی، حیات او محسوب و نصف دیگر، ممات او محسوب است، با اختلاف موت، در اضرار به خویش و عدم نفع. 

خداشناس، مطیع خدا می شود و سر و کار با او دارد؛ و آنچه می داند موافق رضای اوست، عمل می نماید؛ و در آنچه نمی داند، توقف می نماید تا بداند؛ و آن به آن، استعلام می نماید و عمل می نماید، یا توقف می نماید؛ عملش، از روی دلیل؛ و توقفش، از روی عدم دلیل. 

آیا ممکن است بدون اینکه با سلاح اطاعت خدای قادر باشیم، قافله ما به سلامت از این رهگذر پر خطر، به مقصد برسد؟ آیا ممکن است وجود ما از خالق باشد و قوت ما از غیر او باشد؟ پس قوت نافعه باقیه نیست، مگر برای خداییان، و ضعفی نیست مگر برای غیر آنها.

حال اگر در این مرحله، صاحب یقین شدیم، باید برای عملی نمودن این صفات و احوال، بدانیم که این حرکت محققه از اول تا به آخر، مخالفت با محرّک دواعی باطله است، که اگر اعتنا به آنها نکنیم، کافی است در سعادت اتصال به رضای مبدأ اعلی: «أفضل زاد الراحل إلیک عزم إرادة». 

والحمدلله اولاً و آخراً، و الصلاة علی محمدو آله الطاهرین و اللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین./ مشهد مقدس چهارشنبه مرداد ماه هـ.ش/ مطابق با ربیع الاول 1417 هـ. ق

*****

صوت//

آیت الله بهجت از زبان فرزندش

.:اشکال در بارگذاری پخش کننده:.

فرزند آیت الله بهجت.mp3 |

دانلود فایل

*****

دیدار محمدحسین طباطبایی با آیت الله بهجت

اتصالش بیشتر باشد/ هر هفته یکبار به جمکران بروند

آیت الله بهجت در دیدار با حافظ قرآن، محمدحسین طباطبایی به همراه پدرش، خطاب به پدر محمدحسین فرمود:

تفریحات مشروع زیاد انجام دهد و تغییر آب و هوا خیلی تاثیر دارد. شنیده ام که عده ای به خاطر تعویض خون به کشورهای خارج مسافرت می کنند اما من فکر می کنم این مسافرت کار تعویض خون را می کند. ان شاءالله که شما در تربیت ظاهری، باطنی و صوری و معنوی ایشان موفق باشید.

به ایشان عرض شد: منظور حضرت عالی چه نوع مسافرت هایی است؟! چون ایشان به خارج از کشور زیاد مسافرت می کنند. آیا بیشتر از این باشد؟

آقا فرمودند: نه اتصالش بیشتر باشد. مثلاً هر هفته یک بار جمکران بروند، همین خودش یک تغییر است.

توسلات خیلی نافع است، به این امامزاده ها زیاد سربزنید. این بزرگواران همچون میوه ها که هر کدام ویتامین خاصی دارند، هر کدامشان خواص و آثاری دارند.

انشاءالله فراموش نمی کنید. اگر هیچ کدام از اینها نباشد، همین بین الطلوعین در هوای آزاد قدم زدن و تعقیبات نماز را خواندن خیلی تأثیر دارد. به هر حال این مقدار از دست ما برمی آید که اینها را تذکر بدهیم.