یاسین
yasin.fileon.ir

شعر مناجات با امام زمان لطیفیان

نویسنده : علیرضا | زمان انتشار : 07 فروردین 1401 ساعت 12:21

هر كعبه اي بايد حجري داشته باشد

خوب است كه كه عاشق جگري داشته باشد

آشفتگي بيشتري داشته باشد

حاجات بهانه است كه ما اشك بريزيم

خوب است گدا چشم تري داشته باشد

پرواز من اين است كه يك كنج بيفتم

اين بال بعيد است پري داشته باشد

اي يار سفر كرده نگاه پر لطفت

وقتش شده بر ما نظري داشته باشد

گر سنگ دلم باز تعلق به تو دارم

هر كعبه اي بايد حجري داشته باشد

سر مي زنم آنقدر به در تا بگشايي

خوب است گدا هم هنري داشته باشد

از دور خودت دور مكن چند گدا را

خوب است كه شه دور و بري داشته باشد

قبل از سفر آخرت اي دوست دلم را

بگذار به سويت سفري داشته باشد

انگار بنا نيست ببينم تو را .... پس

بگذار دلم يك خبري داشته باشد

لطيفيان

یعقوب نابینای راه یوسفم کرده

نیامد، رفتم

پائیز شدفصل بهاری که به من دادند
طی شد تمام روزگاری که به من دادند

خورشید پیشم هست اما من نمی بینم
نفرین به این چشمان تاری که به من دادند

یعقوب نابینای راه یوسفم کرده
این گریه ی بی اختیاری که به من دادند

از بس نیامد که زمان رفتنم آمد
اینگونه سرشد انتظاری که به من دادند

پایان کار "من" به وصل "او" نینجامید
آخر چه شد قول و قراری که به من دادند

ای جاده ها! ای جمعه ها! ای مردم دنیا
کو وعده آن تکسواری که به من دادند

من آرزوی دیدنش را می برم _ شاید ...
... گاهی بیاید تا مزاری که به من دادند

[] [] []

حالا زمستان است و من درگور خوابیدم
خورشید من! این خانه تاریک ِ به من دادند

 لطیفیان

آی مردم! یک زمان صاحب زمانی داشتیم

سالهای پیش بال آسمانی داشتیم

بال پرواز کران تا بی کرانی داشتیم

میوه بودیم و سر سال استفاده می شدیم

چون که بالای سر خود باغبانی داشتیم

چهار فصل موی ما برف زمستانی نداشت

پیر هم بودیم اگر رنگ جوانی داشتیم

روزها گردی اگر بر روی دلها می نشست

شب که می شد سنت خانه تکانی داشتیم

مثل شیر مادران ما حلال و پاک بود

در میان سفره ها گر لقمه نانی داشتیم

نذری روز ظهور مهدی موعودمان

صبحها چله به چله عهد خوانی داشتیم

صبح جمعه پیشواز تکسوار فاطمه

روی پشت بامها صوت اذانی داشتیم

گاه گاهی جمعه ها اهل زیارت می شدیم

گاه گاهی میل سجده جمکرانی داشتیم

ثانیه ثانیه‌هامان پای آقا می گذشت

آی مردم! یک زمان صاحب زمانی داشتیم

پر نداریم و دل بپُر نداریم و...فقط

یادمان باشد که اینها را زمانی داشتیم

علی اکبر لطیفیان

برچسب‌ها:

مدح امام زمان

بجان مادرت بگو مرا درست میکنی؟

اگر چه طبیبی و دوا درست میکنی
گهی برای خیر ما بلا درست میکنی

از اینطرف همیشه بارها خراب میکنم
از آنطرف همیشه بارها درست میکنی

گرچه من خجل شدم اگر چه سنگ دل شدم
تو از همین سنگ هم طلا درست میکنی

من از گناه خسته ام از اشتباه خسته ام
بجان مادرت بگو مرا درست میکنی؟

گدای آستانه ات شدن به دست ما نبود
تو با کریمی خودت گدا درست میکنی

کنار تو غریبه های شهر نیز راحتند
تویی که از غریبه آشنا درست میکنی

اگر بناست بعد از این مرا خراب تر کنی
از اول این خراب را چرا درست میکنی؟

از این دلی که سالهاست بندگی نکرده است
فقط تویی که بنده ی خدا درست میکنی

تویک غروب میرسی وگنبد بقیع را
شبیه گنبد امام رضا درست میکنی

اگر چه طبیبی و دوا درست میکنی
گهی برای خیر ما بلا درست میکنی

از اینطرف همیشه بارها خراب میکنم
از آنطرف همیشه بارها درست میکنی

گرچه من خجل شدم اگر چه سنگ دل شدم
تو از همین سنگ هم طلا درست میکنی

من از گناه خسته ام از اشتباه خسته ام
بجان مادرت بگو مرا درست میکنی؟

گدای آستانه ات شدن به دست ما نبود
تو با کریمی خودت گدا درست میکنی

کنار تو غریبه های شهر نیز راحتند
تویی که از غریبه آشنا درست میکنی

اگر بناست بعد از این مرا خراب تر کنی
از اول این خراب را چرا درست میکنی؟

از این دلی که سالهاست بندگی نکرده است
فقط تویی که بنده ی خدا درست میکنی

تویک غروب میرسی وگنبد بقیع را
شبیه گنبد امام رضا درست میکنی

علی اکبر لطیفیان                                                             

برچسب‌ها:

بانک اشعار امام زمان

کی مستجاب می شود "آقا بیای ما" ؟

ای آخرین توسل سبز دعای ما

آیا نمی رسد به حضورت صدای ما؟

شنبه دوباره شنبه دوباره سه نقطه چین

بی تو چه زود می گذرد هفته های ما

در این فراق تا که ببینی چه می کشیم

بگذار چشمهای خودت را به جای ما

موعود خانواده کی از راه می رسی

کی مستجاب می شود "آقا بیای ما" ؟

کی می شود بیایی واز پشت ابرها

خورشید های تازه بیاری برای ما

آقا اگر نیایی وبالی نیاوری

از دست میرود سفر کربلای ما

علی اکبر لطیفیان

برچسب‌ها:

بانک شعر امام زمان

,

بانک پیامک امام زمان

,

شعر امام زمان

بهر ظهور امروز هم روز بدی نیست

امام جمعۀ کوفه

من گریه می ریزم به پای جاده ات، تا

آئینه کاری کرده باشم مقدمت را

اوّل ضمیر غائب مفرد کجائی؟

ای پاسخ آدینه های پر معمّا

بی تو سرودیم آنچه باید می سرودیم

یعنی در آوردیم بابای غزل را

حتمّی ِ بی چون و چرای سبز برگرد...

راحت شویم از دست اما و اگرها

آب و هوای خیمه ی سبزت چگونه است؟

اینجا گهی سرد است و گاهی نیست گرما

بهر ظهور امروز هم روز بدی نیست

ای تکسوار جاده های رو به فردا

آقا، صدای پای سبز مرکب توست

تنها جواب اینهمه "می آید آیا؟"

یک جمعه می بینید نگاه شرقی ِ من

خورشید پیدا می شود از غروب دنیا

آقا نماز جمعه ی این هفته با تو

پای برهنه آمدن تا کوفه با ما

علی اکبر لطیفیان

امام جمعه ی کوفه امام جمعه ی کوفه امام جمعه ی کوفه امام جمعه ی کوفه امام جمعه ی کوفه امام جمعه ی کوفه

امام جمعه ی کوفه امام جمعه ی کوفه امام جمعه ی کوفه امام جمعه ی کوفه امام جمعه ی کوفه امام جمعه ی کوفه

امام جمعه ی کوفه امام جمعه ی کوفه امام جمعه ی کوفه امام جمعه ی کوفه امام جمعه ی کوفه امام جمعه ی کوفه

امام جمعه ی کوفه امام جمعه ی کوفه امام جمعه ی کوفه امام جمعه ی کوفه امام جمعه ی کوفه امام جمعه ی کوفه

برچسب‌ها:

بانک شعر امام زمان

,

بانک پیامک امام زمان

,

بانک اشعار امام زمان

ما منتظریم از سفر، برگردی

مرد ظهورما منتظریم از سفر، برگردی

یکروز شبیه رهگذر برگردی

با کاسه ی آب و مجمری از اسپند

ما آمده ایم پشت در، برگردی


وقتی سر شب که رفتنت را دیدیم

گفتیم نمی شود سحر، برگردی؟؟


ما منتظر تو ایم آقا، نکند

یک جمعه غروب بی خبر برگردی


من گوشه نشین کوچه ی برگشتــم

ای کاش که از همین گذر برگردی


پرواز نمی کنیم از اینجا، باید

در فصل نبود بال و پر برگردی


وقتش نرسیده است ای مرد ظهور

با سیصدوسیزده نفر، برگردی؟

علی اکبر لطیفیان

برچسب‌ها:

بانک شعر امام زمان

,

بانک پیامک امام زمان

,

بانک اشعار امام زمان

"پسر فاطمه"ها ای "پسر زهرا "ها

بازهم - صحبت فرداست قرارِ ما ها

بازهم - خیر ندیدیم از این فردا ها

چقدر پای همین وعده ی تو پیرشدند


جگر "مادر ها " موی سر "بابا ها "

سیزده قرنِ گذشته همه اش فردا بود


پس چه شد آمدنِ آن نفر ِ فردا ها

سیزده قرن، نفسهایِ زمین پرشده از ...


"پسر فاطمه"ها  ای "پسر زهرا "ها

سیزده قرن، تو آنجایی و ما اینجائیم


چه کنم راه به آنجا ببرند اینجاها

خُب بگوئید بمیرید اگر قسمت نیست


دیدن یک نفر از ... یک نفر از آقاها

باز کُرسی زمستانی ما گرم نشد


بازهم سرد گذشتند ، شب یلداها

علی اکبر لطیفیان

برچسب‌ها:

بانک اشعار امام زمان

,

بانک پیامک امام زمان

,

بانک شعر امام زمان

شاید دعای مادرت زهرا بگیرد

خلاصه

آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد

شاید دعای مادرت زهرا بگیرد

آقا بیا تا با ظهور چشمهایت

این چشمهای ما کمی تقوا بگیرد

آقا بیا تا این شکسته کشتی ما

آرام راه ساحل دریا بگیرد

آقا بیا ، تا کی دو چشم انتظارم

شبهای جمعه تا سحر احیا بگیرد

پایین بیا ، خورشید پشت ابر غیبت

تا قبل از آن که کار ما بالا بگیرد

آقا خلاصه یک نفر باید بیاید

تا انتقام دست زهرا را بگیرد

علی اکبر لطیفیان

برچسب‌ها:

س

,

بانک شعر امام زمان

,

بانک اشعار امام زمان

موسایِ مایی و عصای دیگرانی

موسایِ مایی و عصای دیگرانی

یعنی شما آقای از ما بهترانی

از تو فقط چوپانی ات را درک کردیم

پس حقّمان است اینکه ما را می چرانی

با جلوه های روشن اطراف طورت

ابلیس می گیری ، ملک می پرورانی

آدم تـو ، ابراهیم تـو ، عیسی تـو ...تـو ...تـو

تـو یک نفر هستی ولی پیغمبرانی

دور از من و این گلّه های گوچ کرده

این جمعه هم ، پیش خدا خوش بگذرانی

علی اکبر لطیفیان

برچسب‌ها:

بانک شعر امام زمان

,

بانک اشعار امام زمان

,

بانک پیامک امام زمان

آمد غروب،رفت وتوآقا نیامدی

این هفته هم گذشت تو اما نیامدی

           خورشید خانواده ی زهرا نیامدی

از جاده ی همیشه ی چشم انتظارها

               ای آخرین مسافردنیا نیامدی

صبحی کنار جاده تو را منتظر شدیم

            "آمد غروب،رفت وتوآقا نیامدی"

امروزمان که رفت چه خاکی به سر کنیم؟

            آقای من ! اگر زد وفردا نیامدی

غیبت بهانه ای است که پاکیزه تر شویم

           تا روبرویمان نشدی ، تا نیامدی!

                       "علی اکبر لطیفیان"

امروز آقا بی تو جور دیگری بود

امروز آقا بی تو جور دیگری بود

حتی نگاه یاسها،نیلوفری بود

خورشید مثل پنج شنبه پا نمی شد

انگار بین رختخوابش بستری بود

برشانه های شمع ها در اول صبح

تابوت یک پروانه ی خاکستری بود

وضعیت آب و هوا مثل همیشه

مثل هوای جمعه ی پشت سری بود

در چشمهایم التماس آخرینم

مارابه سمت"چشمهایت می بری"بود

علی اکبر لطیفیان

برچسب‌ها:

شعر درباره امام زمان

,

بانک اشعار مهدوی

این هفته هم گذشت تو اما نیامدی

این هفته هم گذشت تو اما نیامدی

خورشید خانواده ی زهرا نیامدی

از جاده ی همیشه ی چشم انتظارها

ای آخرین مسافردنیا نیامدی

صبحی کنار جاده تو را منتظر شدیم

"آمد غروب،رفت وتوآقا نیامدی"

امروزمان که رفت چه خاکی به سر کنیم؟

آقای من ! اگر زد وفردا نیامدی

غیبت بهانه ای است که پاکیزه تر شویم

تا روبرویمان نشدی ، تا نیامدی!

علی اکبر لطیفیان

برچسب‌ها:

پیامک درباره امام زمان

از بس نیامد که زمان رفتنم آمد

پائیز شد فصل بهاری که به من دادند
طی شد تمام روزگاری که به من دادند

خورشید پیشم هست اما من نمی بینم


نفرین به این چشمان تاری که به من دادند

یعقوب نابینای راه یوسفم کرده


این گریه ی بی اختیاری که به من دادند

از بس نیامد که زمان رفتنم آمد


اینگونه سرشد انتظاری که به من دادند

پایان کار "من" به وصل "او" نینجامید


آخر چه شد قول و قراری که به من دادند

ای جاده ها! ای جمعه ها! ای مردم دنیا


کو وعده آن تکسواری که به من دادند

من آرزوی دیدنش را می برم _ شاید ...


... گاهی بیاید تا مزاری که به من دادند

 ***


حالا زمستان است و من درگور خوابیدم
خورشید من! این خانه تاریک ِ به من دادند

علی اکبر لطیفیان

ای التماس و خواهش بالا دوازده

(8)

ای التماس و خواهش بالا دوازده

ظهر اذان عقربه ما دوازده

من حقم است هشت گرفتم

چرا که من یک جمله هم نساختم با دوازده

با چند نمره باشد اگر رد نمی شوی

یک دو سه هفت هشت نه آقا دوازده

بی تو تمام اهل قیامت رفوزه اند

ای نمره قبولی دنیا دوازده

ثانیه های کند توسل می آورند

یا صاحب الزمان خدایا دوازده

حالا که ساعت تو و چشم خدا یکی است

آقا چقدر زمان مانده تا دوازده

امروز اگر نشد ولی یک روز میشود

ساعت به وقت شرعی زهرا دوازده.

علی اکبر لطیفیان