متن روضه اربعین میرداماد
نویسنده : سمانه KZ | زمان انتشار : 23 دی 1399 ساعت 20:12
رسید قافله ای از غم ِ سفر لبریز
دوباره زنده شد آن خاطرات حزن انگیز
یکی یکی همه نیلی و زرد افتادند
شبیه برگ درختان به موسم پاییز
روایت میگه:یكی یكی از بالای شترها افتادند،نذاشتند شتر ها زمین بشینه،تا رسیدن كربلا همه زن و بچه ها خودشون رو پرت كردن روی خاك
به بوی پیروهنی هر کدام می گیرند
یکی بهانه ی یوسف یکی سراغ عزیز
همه دارند گریه می كنند،همه دارن شیون می كنند،دیدی یه جایی پنجاه نفر هم گریه كنند یه صدای گریه مشخص ِ، حالا بین همه ی گریه های فردا:
صدای شیونی آمد که جان عالم سوخت
صدای شیون زینب برادرم برخیز
غریب و خسته به درگاهت آمدم رحمی
که جز ولای تو ام نیست هیچ دست آویز
چونان شدم که تو می خواستی دَم ِ رفتن
ندید اشک مرا این جماعت خون ریز
زبان حیدری ام دم به دم قیامت کرد
نگاه فاطمی ام شعله های رستاخیز
اگر چه دست مرا بسته بود دشمن تو
اسیر من شدم و او نداشت راه گریز
هراس دشمنت از محکمات قرآن بود
نداشت چاره و برداشت خیزران به ستیز
دیدحریف ِ زینب نمیشه، دید صدای تو ساكت نمیشه، دید آبروش داره میره، دیدم چوب ِ خیزران رو بلند كرد، حسین..
تو سنگ خورده ای آری، شکسته ای من هم
تو شعله ور شده ای، داغ دیده ای من نیز
***
زندگی بعد تو عذابه
رو دست من جای طنابه
تموم گلهات و آوردم
اما یکی موند تو خرابه
جای کبودی رو چشامه
سوغاتی ِ کوفه و شامه
چادر خاکیه رقیه
ببین داداش شال سیامه
هر کاری کردم که بمونه اما نشد اما نشد وای
نمیره زیر تازیونه اما نشد اما نشد
خواستم سر تو رو نبینه اما نشد اما نشد
همسفرم شه تا مدینه اما نشد اما نشد
فدای اون زینبی كه پنجاه سال همه جا حسینش رو دیده،رسید كربلا دید حسینش زیر ِ خاك ِ، زینب طاقت نیاورد،تا رسید كنار قبر گریبانش رو پاره كرد،تو زیر خاك باشی حسین،ای حسین....
برچسبها:
,
,
,
,