یاسین
yasin.fileon.ir

دوبیتی مناجات با امام زمان

نویسنده : نازنین رحمانی | زمان انتشار : 08 بهمن 1400 ساعت 19:48

کسى کو با تو صحبت کرده باشد؟

ز تو یک یادگار آورده باشد؟

میون همرهان آیا کسى هست؟

که زائر بر رخ بى پرده باشد؟

***

مسوزان با نگاهت حاصلم را

بخر عمر سراسر باطلم را

همه با تو رفیق و من ز تو دور

مسوزان این دلم را، این دلم را

***

دلم جز وصل تو خواهش نداره

ببین حال دلم پرسش نداره

اگر دل خونه ى غیر از تو باشه

خدا داند دگر ارزش نداره

***

امان از بلبل بى آشیانه

ندارد ذوق آواز و ترانه

بیا اى گل به دامانت نهم سر

مگیر این قدر از دستم بهانه

***

کسی جز تو مرا یاور نباشه

کسى فکر من مضطر نباشه

کسى صبر تو مولا را نداره

بجز تو سایه اى بر سر نباشه

***

دلم با تو فقط آسوده باشه

که بى تو زندگى آلوده باشه

تموم عمرم و خرج خودت کن

و گرنه عمر ما بیهوده باشه

***

جمال تو تماشا دارد اى یار

به قلب ما تسلا دارد اى یار

ظهورت را ز حق زهراى اطهر

شکسته دل تمنا دارد ایى یار

***

رسد آیا زمانى نازنینم

که پهلوى تو مولایم نشینم

تو مشغول عطا بر سائلان باش

که من آسوده رویت را ببینم

***

نمی دانم چه می خواهى ز جانم

که من گم کرده راهی ناتوانم

نیم من لایق این گونه رفتار

مکن شرمنده ام اى مهربانم

***

تموم آرزوم دیدار یاره

دل دیوونه ام بیمار یاره

همه امیدم از ماندن همینه

ببینم این دل من یار یاره

***

بیا بالا نشین پا بر سرم نه

به پاى خود صفا بر پیکرم نه

بیا اى نور چشم پاک زهرا

قدم بر روى چشمان ترم نه

***

شبیه من یکى مسکین ندارى

گدایى همچو من غمگین ندارى

به تو گفتم هزاران درد دارم

تو گفتى حیف! درد دین نداری

***

بیا و ناز کم کن نازنینم

بیا و رحم کن ای مه جبینم

دگر نیروى استادن ندارم

بیا بنشین جمالت را ببینم

***

سلام من به آوای شب تو

سلام من به اون خال لب تو

سلام من به قطره قطره اشکت

به ذکر روضه و یا زینب  تو

***

سلام من به اون راز و نیازت

به آه و ناله و سوز و گدازت

به اشک سجده و ذکر رکوعت

به اون حالی که داری در نمازت

***

سلام من به اون جایی که هستی

به اون صحرا که در خیمه نشستی

سلام من به اون رخت سفیدت

به اون عمامه ی سبزی که بستی

***

سلام من به تو که یاد مایی

به اشک خود پی امداد مایی

ز آه تو دل ما ناله داره

که تو سر منشأ فریاد مایی

***

سلام من به گرد و خاک کویت

به اون دست قشنگ و عطر و بویت

سلام من به اون باد صبایی

که جای عاشقت آید به سویت

***

من از عشق تو مستم کی میایی؟

سر راهت نشستم کی میایی؟

اگر آواره ام هر صبح و هر شام

به دنبال تو هستم کی میایی؟

***

مراد من ملاقات نگاره

دلم جز دیدنش حاجت نداره

یکی پیدا نشد دستم بگیره

میون دست محبوبم بزاره

***

مگر از من شدی بیزار ای عشق ؟

که درد من شده بسیار ای عشق؟

اگر من باعث شرم تو هستم

بیا دست از سرم بردار ای عشق

***

چه حیف است این همه  احسان نمودی

بود عمری مرا مهمان نمودی

تو حق داری بگویی، از چه غافل!

بجای شکر ما عصیان نمودی

***

الهی یار همرنگ تو گردم

بیفته نور تو بر روی زردم

چی می شه کربلا باشی و من هم

غلامت باشم و دورت بگردم

از صبح تو در زمزمه بودی... یا... نه؟

غفلت زده مثل همه بودی... یا... نه؟

یادِ پسر فاطمه بودی... یا... نه؟