معجزه های زندگی
نویسنده : نازنین رحمانی | زمان انتشار : 28 مرداد 1400 ساعت 01:56
عضویت: 1396/09/10
تعداد پست: 651
عضویت: 1396/10/18
تعداد پست: 820
خوش به حالتون كاش خدا يه نظري هم به خواهر من بكنه
عضویت: 1396/07/14
تعداد پست: 1362
مرسی که به فکرحال خوب آدماهستی خوشحال میشیم بشنویم
مدیر استارتر
عضویت: 1397/02/29
تعداد پست: 45
2
از همین الان بگم ک طولانیه و من از قبل تایپ کردم همه رو
ذکر این نکته هم لازمه ک قبل از این اتفاقا من هیچ دل مشغولی نداشتم جز این ک شاگرد اول باشم، به هیچ جنس مخالفی نگاه نمیکردم در نتیجه شکست عشقی رو هم تجربه نکردم ، در کل میخوام بگم زندگیم خیلی عادی بود و هیچ چیز نبود ک منو قوی کرده باشه و خیلی لوس بودم
1965
عضویت: 1387/03/22
تعداد پست: 6199
خوش به حالتون كاش خدا يه نظري هم به خواهر من بكنه
عزیزم منم خیلی نگران زندگی خواهرم هستم امیدوارم بختش باز بشه
عضویت: 1396/10/18
تعداد پست: 820
عزیزم منم خیلی نگران زندگی خواهرم هستم امیدوارم بختش باز بشه
انشالله من براشون دعا نيكنم شماهم براي خواهر من دعا كنيد لطفا
مدیر استارتر
عضویت: 1397/02/29
تعداد پست: 45
:
اولین اتفاق زندگی من ک کلا دنیای منو دگرگون کرد این بود که مادرم یه مدت چیزی توی سینش حس میکرد ما میگفتیم نه بابا جوشه چیزی نیست تا اینکه مادرم رفت دکتر و دکتر گفت باید سونو و ماموگرافی بدی چون دور از جون مامانم خیلی مشکوکه و دعا کنید خوش خیم باشه، ما اون روز عروسی دعوت بودیم ولی من از عروسی هیچی نفهمیدم پنجشنبه بود و باید تا شنبه صبر میکردیم من اون موقع 18 سالم بود و واقعا هضم این موضوع برام سخت بود نمیتونستم تو خونه گریه کنم میرفتم دستشویی گریه میکردم بر میگشتم هیچ چیز برام اهمیت نداشت دیگه کنکورم برام مهم نبود هر دعایی تو مفاتیح و صحیفه سجادیه بود خوندم یادم نمیاد تولد کدوم یکی از معصومین بود ولی همش میگفتم من باید عیدیمو بگیرم ازتون دو روز خیلی سختو گذرونیم همش دیگرانو نگاه میکردم و میگفتم چقدر خوشبختن یا خودمون قبل از این اتفاق چقدر خوشبخت بودیم داشتم میمردم و دق میکردم و همش دعا میکردم کاش خوش خیم باشه، تا اینکه شنبه فرا رسید و من ب مادرم گفتم باید همراهت بیام، چون میترسیدم نتیجه رو از ما مخفی کنه خلاصه با مادرم رفتم همه جا بسته بود زود رفته بودیم بالاخره یه مرکز تصویر برداری پیدا کردیم ک باز بود و اونجا فهمیدیم دفترچه مادرم جا مونده خونه من برگشتم بیارم تو راه های های گریه میکردم و داشتم میخوردم زمین و همه با تعجب منو نگاه میکردن خلاصه نتیجه رو گرفتیم و در کمال ناباوری معلوم شد ک یه کیس بوده بعد از اون ماجرا من خیلی ب خدا نزدیک شدم و انقدر حس خوبی بود ک ازش خواستم هیچ وقت بدون حاجت نباشم چون میترسم ازت دور بشم و خدا دعامو قبول کرد، من بعد اون ماجرا هیچوقت بدون حاجت زندگی نکردم و همیشه موضوعی بوده ک ب خاطرش در خونش برم
عضویت: 1387/03/22
تعداد پست: 6199
انشالله من براشون دعا نيكنم شماهم براي خواهر من دعا كنيد لطفا
حتما عزیزم انشا الله خواهرتون خوشبخت و سعادتمند بشن و هر حاجتی دارید حاجت رواشوید الهی امین
عضویت: 1396/10/18
تعداد پست: 820
[QUOTE=65294536]حتما عزیزم انشا الله خواهرتون خوشبخت و سعادتمند بشن و هر حاجتی دارید حاجت رواشوید الهی امین[/QUOTE]
فدات بشم همچنين شما
1984
مدیر استارتر
عضویت: 1397/02/29
تعداد پست: 45
a.f:
پدرم من کارمنده ما فقیر نبودیم اما همه فامیلامون وضعشون از ما بهتر بود ولی برای ما مهم نبود و خیلی عزت نفس داشتیم ی دلیلش این بود ک از همه فامیل قشنگ تر بودیم و به عنوان بچه های خوب زبانزد بودیم و مادرم همیشه از دوره مجردیش میگفت ک چقدر خواستگار داشته اما مادرم خیلی سنگین و مغرور بوده و به کسی محل نمیداده، این موضوع رو ما خواهرا اثر گذاشته بود و با وجود اینکه تو اون دوره اکثرا زود ازدواج میکردن اما ما توقعمون بالا بود و به هر کسیو قبول نداشتیم البته برادرم مث ما نبود و خیلی ساده بود عز بچگی روی پای خودش ایستاده بود و کار کرده بود و با دختری آشنا شد و رفتیم خواستگاری و بعدم ازدواج کردن برادرم با وجود سن کم خودش همه کاراشو کرد عروسی، طلا، خونه و... پدرم مرد زحمت کشی بود اما ازپس این مخارج بر نمیومد گذشت تا اینکه خواهر بزرگم با یه آدم خوب و ثروتمند ازدواج کرد، بماند ک قبلش ما چقدر از دوست و آشنا طعنه خوردیم ک همه ی خواستگارای خواهرم ازدواج کردن و اون هنوز مجرده و همسر برادرم خیلی کوچیک تر بود. روزهای خوبی رو پشت سر گذاشتیم و خیلی خوشحال بودیم و البته تو چشم، اما این خوشی دووم نیاورد و برادرم با همسرش ب مشکل خوردن قهر و آشتی ها برادرمو پیر کرد و تو سن پایین همه موهاش ریخت و هر کس بعد عز مدتها میدیدش فکر میکرد معتاد شده تا اینکه جدا شدن و برادرم همه چیزشو باخت کارشو از دست داد پولاش بابت طلاق رفت ماشینشو مجبور شد بفروشه و... انگار افسرده شده بود و برای رهایی از فکر سراغ دوستای جدید و تفریحات جدید رفته بود ما خیلی نگران بودیم حاضر نبود برگرده با ما زندگی کنه و ما همش میترسیدیم معتاد بشه یا ب راه بد کشیده بشه تا اینکه موعد اجاره خونش سر اومد و پولشو از دست داد و مجبور شد برگرده پیش ما دیگه علنا افسرده شده بود خیلی تغییر کرده بود و شبی نبود براش گریه نکنیم تو فامیل نمیومد با دوستای قبلیش قطع رابطه کرده بود، کلا شرایط سختی بود؛ در همین حین برای خواهر دومیم خواستگارای خیلی خوبی میومد اما فکر برادرم باعث شد ب خواهرم فکر نکنیم و همه رو رد میکردیم بعد از یکی دو سال دیگه خانوادگی شرایط خیلی بدی داشتیم و دیگه خواستگارهای خوب خواهرم رفته بودن و آدمای سطح پایین میومدن خواستگاری ما هم تازه متوجه اشتباهمون شدیم و پشیمون بودیم، خواهرم قبل این ماجرا ها خیلی زیبا بود اما کم کم روحیه شو از دست داد لیسانسشو گرفته بود و کاری نبود و مونده بود خونه و ناراحت بود عصبی شده بود و حتی چهرش تغییر کرده بود. خواهر بزرگم هم بچه دار نمیشد چند سالی به همین صورت گذشت و ما همیشه در حال دعا کردن بودیم و من دعای الهی عظم البلا رو همیشه از ته دل میخوندم تا اینکه خواهرم بار دار شد این اولین امید زندگی ما بعد از مدتها بود بعد از این ک خواهرم زایمان کرد همچنان خواستگار های ب درد نخور برای خواستگاری میومدن و ما ناراحت بودیم اما در این بین یه روزی برای خواهرم یه خواستگار خیلی خوب اومد ک فراتر از توقع ما بود و ازدواج کردن این شد دومین معجزه
مدیر استارتر
عضویت: 1397/02/29
تعداد پست: 45
برادرم خیلی شغل عوض کرد و نا موفق بودن اما یه شغل خوب پیدا کرد و تو کارش پیشرفت کرد دیگه ما کم کم دنبال ازدواجش بودیم اما بازم خودش یکی رو پیدا کرد این یکی دیگه اصلا ب ما نمیخورد و ما نگران بودیم ک دوباره شکست بخوره اما قبول نکرد و پاشو کرد تو یه کفش ک همین و والسلام استخاره کردیم خوب اومد ازدواج کردن خداروشکر همسرش خیلی خوبه و الان یه بچه دارن این شد معجزه یعنی زندگی برادرم از این رو به اون روشد حتی خیلی بهتر از چیزی ک ما توقع داشتیم، خداروشکر
مدیر استارتر
عضویت: 1397/02/29
تعداد پست: 45
a.f:
معجزه بعدی من خیلی عجیبه، ما یه خونه کوچیک داشتیم و اصلا فکرشو نمیکردیم بتونیم عوضش کنیم با این حال همیشه مادرم میزبان مهمونای امام حسین بود، یک روز دوست پدرم گفت برادرم میخواد خونشو ک خیلی بزرگه بفروشه بیا بخر ما هر چی میگفتیم پول نداریم قبول نمیکرد و اصرار میکرد و پدرم موافق بود و دیگه ب حرف ما توجه نمیکرد ما خخیلی میترسیدیم چون پول خیلی زیادی لازم داشتیم اما خدا یه جوری پولو جور کرد ک فقط عز خودش بر میاد قربونش برم
مدیر استارتر
عضویت: 1397/02/29
تعداد پست: 45
a
بچه ها من انقدر ب خدا ایمان دارم ک حتی مطمئنم هیچ حرکتی بدون ارادش انجام نمیشه من یه قرعه کشی خونگی ثبت نام کردم ک با پولش یه بدهی رو بدم چند ماه فرصت داشتم پولو پس بدم برای همین اصلا دعا نمیکردم زود ب اسمم در بیاد و میگفتم ب اسم کسی در بیاد ک واقعا لازم داره، اما قرعه ب اسم من افتاد من خوشحال نشدم و گفتم کاش به اسم کسی ک واقعا احتیاج داره می افتاد من ک الان لازم ندارم. اما چند روز بعد از طرف اون موسسه گفتن یا پولو میدی یا...
عضویت: 1396/12/27
تعداد پست: 537
خداروشکر بابت این اتفاقای خوب
میشه ادامشو بگی
1976
عضویت: 1396/10/18
تعداد پست: 820
خداروشكر شماكه انقدر يقين داري براي زندگي خواهر منم دعا كن
عضویت: 1396/04/26
تعداد پست: 2305
مدیر استارتر
عضویت: 1397/02/29
تعداد پست: 45
[QUOTE=65298485]خداروشکر بابت این اتفاقای خوب میشه ادامشو بگی[/QUOTEادامش اینه که همچنان منتظر معجزه های بعدیم مطمئنم خدا تنهام نمیزاره
عضویت: 1398/02/22
تعداد پست: 6384
توکه انقدر قشنگ به خدانگاه میکنی فکر کن من خواهرت نمیگم مشکلم چیه به خدا گفتم تو فقط آمینشو بگو من میخواهم همه ی مشکلاتم حل بشه همه غصه هام
عضویت: 1397/07/04
تعداد پست: 16776
الهی شکر الهی مشکلات همه حل شه .التماس دعا
یاعلی
یاعلی بر دشمنت لعنت?اگه حاجت داری اول خدارو صدا بزن بگو خدایا لطفا به بزرگی خودت و به حرمت آقا امام زمان و آقا امام رضا و شهید ابراهیم هادی و شهید حاج سعید سامانلو مشکلمو حل کن 1400صلوات یا یه سوره قران یا زیارت عاشورا همون اول هدیه کن به دو ائمه و شهدای عزیز صداشون کن مشکلتو بگو بخواه واست دعا کنن شکر خدا خیلی ها حاجت روا شدن اگه حاجتت شرعی باشه و خدا صلاح بدونه روا میشه ? نذر واسه شهدا هم هیچ اشکالی نداره تو مذهب شیعه توسل کردن جایز هست چون شهدا درجه ایمان و تقواشون زیاده و پیش خدا عزیز هستن و طبق آیه قرآن زنده هستن و نزد خدا روزی میخورن دعاشون در حقمون قبول میشه و خدا به حرمتشون حاجت میده .شهدا فقط واسطه هستن دعامون میکنن حاجت اصلی رو خدا میده ? راستی یه نذر مجرب دیگه این هست که به نیت حل مشکلت و حاجت روایی صدقه بدی واسه سلامتی آقا امام زمان و ازشون بخوای دعات کنن ? این جمله که آخر امضام آبی رنگه لینک تاپیک حاجت روایی هست توش پراز اسکرین و کامنت حاجت روایی هست اونهایی که حاجت روا میشن خبر میدن بهم منم کامنتاشونو کپی میکنم واسه دلگرمی میذارم تو این تاپیک میتونی بخونیشون . راستی کتاب سلام بر ابراهیم رو هم دانلود کن بخون عالیه درباره شهید هادی هست.?اینهایی هم که میان میگن توسل به شهدا خرافات و گناه ویا شرک هست شیعه نیستن وهابی، یهودی یا سنی هستن توسل رو قبول ندارن . حالا که تا اینجا اومدی لطفا واسه سلامتی و ظهور آقا امام زمان صلوات بفرست و دعاشون کن که اثرش هزار برابر بخودت بر میگرده الهی خدا به بزرگی خودش و به حرمت ائمه و شهدا حاجت دلتو بده و شماهم مثل بقیه تاپیک بزنی و صدام کنی خبر خوش حاجت روایی بدی ??? تاپیک حاجت روایی هست بزن بزن رو این نوشته یاعلی
1718